۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

موقعیت شما : صفحه اصلی » سینما و تئاتر » فرهنگ و هنر
  • شناسه : 26628
  • ۲۹ مهر ۱۴۰۰ - ۸:۵۵
  • ارسال توسط :
گلي در شوره‌زار
گلي در شوره‌زار

گلي در شوره‌زار

از فيلم مهر گياه كه بگذريم بقيه آثار فريدون گله هيچ شباهتي به فيلم‌هاي فيلمسازان مورد علاقه‌اش ندارد.

حسن لطفي – وقایع خبری

مهرگیاه (فیلم ۱۳۵۴) - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

از فيلم مهر گياه كه بگذريم بقيه آثار فريدون گله هيچ شباهتي به فيلم‌هاي فيلمسازان مورد علاقه‌اش (برسون، ملويل، بونوئل و…) ندارد. شايد به همين خاطر جايي گفته، بهترين فيلمش همين فيلم است. شايد هم به خاطر رد پاي مولوي در آن باشد كه گله معتقد است فيلم را تحت تاثير اين شاعر بزرگ ساخته است. هر چه هست فيلمي‌ كه سال ۱۳۵۴ با بازي علي نصيريان و پوري بنايي و كمي ‌قبل از فيلم كندو ساخته شده براي عده‌اي هنوز هم تماشايي است. اما براي امثال من اگر چه مهر گياه فيلم قابل درنگي در تاريخ سينماي ايران است اما آدم‌هايي مثل مهدي كافر، قاسم سياه، عباس چاخان، بنفشه و ابي بيشتر به دلمان مي‌چسبد. آدم‌هاي تك افتاده‌اي كه همچون گلي در شوره‌زار مي‌مانند. آدم‌هايي كه روي پرده سينما و در سكوت تنهايي‌شان بيشتر به چشم مي‌آيند و حرف‌هاي‌شان نشان‌دهنده تفاوت‌شان با آدم‌هاي پيرامون‌شان است. عاقبت خوشي هم ندارند. در بين آنها فقط عباس چاخان و بنفشه (شخصيت‌هاي فيلم دشنه با بازي بهروز وثوقي و فروزان) در انتهاي فيلم سر پا هستند. مهدي كافر (سعيد راد در فيلم كافر) به دست ديگران پرپر مي‌شود، ابي (بهروز وثوقي كندو) خشم فروخورده ساليان زياد را با داغان كردن خودش و ديگران بيرون مي‌ريزد و قاسم سياه به جاي دستيابي به رابطه پشت ميله‌هاي زندان مي‌رود. اما فريدون گله در تمام اين آثارنيستي و فنا شدن را با رسيدن به موقعيتي بهتر رقم زده است. حتي اگر مرگ گل‌فروش فيلم مهر گياه (با بازي خوب علي نصيريان) را همان‌طور كه فريدون گبه مي‌خواهد فنا شدن عرفاني نگيريم باز هم نوعي رهايي از شرايط نا متوازني است كه گرفتار آن شده. حكايت مهدي كافر و ابي هم كه مشخص‌تر است. خصوصا ابي كه به گمانم يكي از قدرتمندترين شخصيت‌هاي تاريخ سينماي ايران است. شخصيتي كه با بازي خوب بهروز وثوقي و فضاسازي درست و كارگرداني خوب فريدون گله شكل گرفته است. البته شخصيت‌هاي فيلمنامه‌هايي كه خود فريدون گله كارگرداني كرده به دليل توجه بيش از حدش به آدم‌هاي فيلم (به جاي قصه فيلم) خصوصيات قابل درنگي دارند. خصوصياتي كه در فيلمنامه‌هايي كه خودش نساخته (شيربها، باجناق، ديوار شيشه‌اي، دزد سوم، آب توبه، مصطفي لره و…) چندان به چشم نمي‌آيد. فيلمنامه‌هايي كه مي‌تواند يكي از دلايل نوشتن‌شان غم نان باشد. غم و دغدغه‌اي كه گاه هنرمندان را از علايق و باورهاي خود دور مي‌سازد. باورهايي كه لابد وقتي فريدون گله در سي‌ام مهرماه ۱۳۸۴ آخرين نفس‌هايش را كشيد براي دوستدارانش به حسرت فيلم‌هاي خوب نساخته او چسبيد. حسرتي كه براي من همراه با تماشاي فيلم‌هاي او بر پرده سينما و نه صفحه كوچك تلويزيون است.