۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

موقعیت شما : صفحه اصلی » فرهنگ و هنر » هنر و ادبیات آیینی
  • شناسه : 31402
  • ۰۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۸
  • ارسال توسط :
دِه زکات روی خوب ای خوبرو!
دِه زکات روی خوب ای خوبرو!

دِه زکات روی خوب ای خوبرو!

زکاتِ زیبایی، عفاف و پاکدامنی است.

سیّد داغ کرده بود.؛رگ سیادتش متورّم شده و سربرافراشته بود. کارد بهش می‌زدی، خونش در نمی‌آمد. نمی‌توانست تحمّل‌ کند در محیط مذهبی مشروب سِرو کنند! جوابی که کشیش به اعتراضش داد، بیشتر عصبانی‌‌اش کرد: «آقا شما توجّه ندارید. می‌خواهیم جوان‌ها را جذب کنیم تا به کاباره‌ها نروند!»…

خب راست می‌گفت. روحانی مسیحی تدبیرش جواب داده بود. کلیسایش رونق خوبی یافته بود. وقت مناسک انبوه مردم به‌صورتِ افواجی آنجا حضور به هم می‌رساندند. همین که نسل نو به جای رفتن به پاتوق‌های دیگر آنجا با هم قرارمدار می‌گذاشتند، توفیق کمی نبود.

سیّد خودش دغدغهٔ دین داشت. با این وصف جای شگفتی بود که چرا برای گرایش حدّاکثری جوان‌ها به شریعت و کشاندنشان به مکان دینی حساب باز نکرده است؟… آیا حواسش نبود که وقتی مغناطیس کلیسا بچّه‌ها را ‌رُبود، بعدش می‌شد آرام نوشابه‌های حلال بهشان تعارف کرد و حرام‌ها را از دستشان گرفت؟ ولی از اوّل با چماق بایدونباید واردشدن، مردم را زده می‌کند و می‌تاراند. سیّد آیا نمی‌دانست که استفاده از ابزارهای جذبِ مناسب زمان، خود بخشی از کار تبلیغ است؟… زمانی بود که روش‌های سنّتی جواب می‌داد؛ امّا در دنیای مُدرن توسّل به شیوه‌های نوین برای عضوگیری مؤثر است. چرا آدم مضایقه کند و سنگر را به دشمن وانهد؟… سیّد خود یک اسلامگرا بود و می‌توانست از روش‌های کشیش مسیحی الگوگیری کند و آن را در اسلام پیاده نماید. اساساً همهٔ ادیان و فرق و تمامی حرکت‌ها و جنبش‌ها این را لازم دارند که به روُیش‌ها دامن زنند و عوامل ریزش‌ را شناسایی کنند. در زمان ما و در همین انقلاب اسلامی خودمان این نیاز را احساس کردیم و دیدیم چقدر استفاده از راهکارهای به‌روز لازم است… فقط باید از حسّاسیّت‌ها کاست و اجازه داد تجربیّات نو اتًفاق بیفتد… در اوایل پیروزی انقلاب وقتی «شیخ محمّدحسن راستگو» با روش منحصربه‌فردش مدلی از برنامهٔ کودک دینی را ارائه کرد که تا پیش از آن نمونه‌اش را ندیده بودیم، چقدر ذوق کردیم… شاید اوّلش فکر نمی‌کردیم یک آخوند بتواند در حوزهٔ تولید برنامه برای نونهالان حرفی برای گفتن داشته باشد… تکنیک‌های او اوّل کمی برای ما نچسب بود! خدابیامرز صدای شخصیّت‌ کارتونی آقای «ووپی» و تکیهٔ کلام معروف «تِنِسی تاکسیدو هرگز شکست نمی‌خورد!» را هم تقلید می‌کرد. اینکه یک عمامه‌به‌سر این کارها را سبک و اتلاف وقت نمی‌داند، موجب شگفتی بود… اساساً هر آخوندی وقتی ادااطوار درآورد و پا از چهارچوبی که برایش تعریف شده فراتر نهد، موجب تعجّب است. مگر نسبتی میان لباس روحانیّت و موسیقی هست؟… آخوند اگر هم قرار است از صدای خوش در منبرش استفاده کند، فقط باید مثل آقای #تاکندی روضه بخواند یا مثل شیخ حسین انصاریان شعر عرفانی و اخلاقی را زمزمه کند… اما اگر بخواهد مثل شیخ غلامرضا قاسمیان در بالای منبر ردیف‌های آوازی را با تحریر اجرا کند، خب مسئله درست می‌شود…

بله قدیم‌ندیم‌ها در قزوین مستبصرنامی از این کارها می‌کرد؛ ولی آن قدیم بود و در محدودهٔ کم… حدس من یکی این بود که کار قاسمیان نمی‌گیرد. منتظر بودم دادگاه ویژهٔ روحانیّت و امور صیانتی حوزه به او بابت زیرپا نهادنِ شئون طلبگی گیر ‌دهد؛ امّا چنین نشد… او حتّی در حضور رهبر انقلاب آواز خواند؛ البته خودش حواسش بود و از ترس واکنش منفی، از سروگوشِ چهچهه‌ها زد… بعداً تعریف می‌کرد: دوباره مدّتی بعد مرا به بیت دعوت کردند و گفتند: آقا فرموده‌اند: این بار چهچهه‌هایش را بیشتر کنید!… عجب!… پس روشن می‌شود که برای ایجاد جذابیت در اردوی اسلام یک کارهایی می‌شود کرد… چرا که نه؟… ولی نباید فراموش کرد که غنا موسیقی با همهٔ حرف‌وحدیثش حکایتش فرق می‌کند… یعنی قبح و حرمتش به شراب نمی‌رسد… نه فقط مشروب که جاذبه‌های دیگری هم هست که واقعاً نمی‌توان برای گرمی بازار دین بدان تمسّک جست و به قیمت ارتکاب آن دین را از غربت درآورد و برایش طرفدار جمع کرد… خود من گاهی که دلم برای تنهایی خدا می‌سوخت، فکر می‌کردم چه تدبیری می‌توان به‌کار بست که بتوان از مهجوریّت دین کاست؟… ایده‌های مختلفی به ذهنم خطور کرد… یک بار به ذهنم خطور کرد چقدر خوب می‌شود اگر بتوان کلمات مقدّس را وارد ادبیّاتِ غیرمتدیّنین کرد و سر زبان آن‌ها انداخت و با این شگرد میان آن‌ها نفوذ کرد و سنگرهایشان را فتح نمود… فرض کن کلمهٔ «زکات» که اصطلاحی شرعی و ناظر به پرداخت یک‌دهم از غلّهٔ کشاورز است، در موضوعاتِ غیردینی به‌کار ‌رود!… آدم لاابالی‌ای که بویی از حدود الهی نبرده و دنبال کارهای خاک‌برسری است، به دوستِ دختر زیبارویش که دارد طاقچه بالا می‌گذارد و به خواستهٔ دل او جواب منفی می‌دهد، به جای اینکه بگوید: «کوتاه بیا و در ازای خوشگلی‌ای که خدا بهت داده، به من روی خوش نشان بده!» بگوید: «زکاتِ خوشگلی‌ات را بده!»… مولانا می‌گوید: «دِه زکات روی خوب ای خوبرو!» یعنی استعمال یک اصطلاح شرعی و فقهی در یک داستان‌ عشقی و جنسی. خب این یعنی رخنهٔ دین در ادبیّات غیردینی و به دیگر بیان توفیق در جنگ نرم و نفوذ در عمق خاک دشمن… اگر آمار بگیریم، با این ترفند دفعاتِ به‌کاررفتن کلمهٔ «زکات» این قانون فقهی و متعلّق به حوزهٔ دین و شریعت افزایش می‌یابد. خب خدا از غربت درمی‌آید!… باید دید اگر سیّد قطب زنده بود، برای این کار هم مثل سِروکردنِ مشروب در کلیسا داغ می‌کرد و رگ سیادتش متورّم می‌شد؟ بعید نبود لب باز کند که: خفه شو #شیخاص! مگر خدا دلش لک زده برای اینکه اسمِ خودش و کلماتِ مرتبط با شریعتش با این حیله‌ها فراگیر شود؟… مگر خدا زبانم لال پی شانتاژ تبلیغاتی است؟… این نگاه یعنی ادیان توحیدی را ظاهرگرا فرض‌کردن و حضرت حق را در این حد تنزًل‌دادن که حوصله‌اش از نبودنِ مشتری سر می‌رود و می‌خواهد اردویش را به هر ضرب‌وزور از طرفدار پر کند…

یادم می‌آید چقدر ذوق کردم وقتی شاعری گفت: «قبله‌ام یک گل سرخ / جانمازم چشمه / مُهرم نور / دشت سجّادهٔ من… من نمازم را پی تکبیرةالإحرامِ علف می‌خوانم. پی قد قامتِ موج / کعبه‌ام بر لب آب / حُجرالأسودِ من روشنی باغچه است»… یعنی دلخوش به این مقدار شدم که اصطلاحات رساله‌ به رسانه‌ راه یافته و حوزهٔ شعر مُدرن را تسخیر کرده است. کیفور شدم که شاعری که مدل دینداری‌اش عام و رهاست، وادار شده با واژه‌های اسلامی، شعر نواش را سامان دهد… این شاعر البتّه رسماً نگفته من نمازی که آخوندها در رساله‌هایشان در آدابش آنهمه گفته‌اند را نمی‌خوانم و به ما چه که می‌خوانده یا نمی‌خوانده؛ ولی خود من دوستان موزیسینی در قزوین داشتم که راحت می‌گفتند که ما نمی‌خوانیم و همین سنتوری که می‌نوازیم، نماز ماست. یعنی معنای عبادت را آنقدر توسعه می‌دادند که شامل بی‌نمازی هم بشود. این به قول شهید مطهّری یعنی «انکار محترمانه!»… در عین حال من اردوی دیانت را پیروز میدان می‌انگاشتم و دلم غنج می‌رفت که کلمهٔ نماز کجاها را که فتح نکرده است… اشعاری از این دست در تاریخ ادبیّات ما بسیار است که: «در کعبهٔ کوی تو هر آن کس که بیاید / از قبلهٔ ابروی تو در عین نماز است»… یعنی نماز به دولّاراست‌شدن نیست و تعریفش خیلی گل‌وگشاد است. یا: «حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر / کنایتی است که از روزگارِ هجران گفت»… یعنی من هم به قیامت و اهوال ترسناک آن باور دارم؛ امّا نه اونی که آخوندها می‌گویند. حتی پا را فراتر می‌گذارم و توی دهن آخوندی که دارد بالای منبر از اوضاع وحشتناک عالم پس از مرگ می‌گوید، خودش حالیش نیست… او هم منظورش همان روزگار سخت هجران من و دوست دختر من است!… آقا!‌ جمع کنید این بی‌دینی‌ها را… وانهید این انکارهای محترمانه را… ادیان توحیدی کمیّت‌طلب نیستند… خدا مغازه‌داری نیست که از اینکه بنشیند مگس بپراکند، خسته شود… اینجور باشد، خدا هم می‌شود مثل ادمین برخی صفحات اینستاگرامی که فقط عدد فالور برایشان مهم است؛ حتّی اگر فیک باشند… اگر سیّد قطب زنده بود، با این مدل توسّل به محرّمات برای جذب مردم به سوی دین برخورد می‌کرد و واکنش نشان می‌داد. رگ سیادتش سربرمی‌افراشت و همانطور که برایش تحمّل‌پذیر نبود که بخواهند برای افزایش جذّابیّتِ کلیسا در آن مشروب سِرو کنند، از این دسته اشعار هم تبرّی می‌جست… این اهانت به زکات است که در مناسبات عاشقانهٔ دنیوی بکار رود… اگر هم قرار است در غیر معنای فقهی بکار رود، جایش در این حدیث علوی است که:‌ زکاتِ زیبایی، عفاف و پاکدامنی است.

اوّل مرداد ۱۴۰۱ -رضا شیخ محمدی