۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

موقعیت شما : صفحه اصلی » استان ها » بوشهر » شعر و موسیقی » فرهنگ و هنر
  • شناسه : 39749
  • ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۸:۱۵
  • ارسال توسط :
منوچهر آتشی از کسانیست که نام بوشهر را با شعر گره زد
منوچهر آتشی از کسانیست که نام بوشهر را با شعر گره زد

منوچهر آتشی از کسانیست که نام بوشهر را با شعر گره زد

شهر بوشهر را با شعر و موسیقی هم می‌شود شناخت.

اگر کمی تاریخ ایران را بدانید، نام بوشهر اغلب یادآور نام رئیسعلی دلواری و دلیران تنگستان است.

رئیسعلی مبارز مشروطه‌خواه نامدار بوشهری است که هم برای مشروطه جنگید و هم در جنگ جهانی اول در جنوب علیه سلطه انگلیسی‌ها.

مردم جنوب و بوشهری‌ها سخت به او می‌بالند و گرامی‌اش می‌دارند. دلیران تنگستان نام سریال تلویزیونی است که به یاد آن قیام تاریخی در سال‌های ۱۳۵۲-۱۳۵۰ در تلویزیون ملی ایران نمایش داده شد.

بوشهری‌ها از یک طرف بازرگانان ماهری بوده‌اند و از طرف دیگر شهره به آزادگی و نرفتن زیر سلطه بیگانگان، اما بوشهر فقط بازرگانی و مبارزه نبوده. این شهر را با شعر و موسیقی هم می‌شود شناخت.

منوچهر آتشی، شاعر، مترجم و نویسنده اهل دشتستان استان بوشهر متولد ۱۳۱۰، از کسانیست که نام بوشهر را با شعر گره زده. آتشی که از شاگردان نیما و روشنفکری با تمایلات چپ شناخته می‌شود، بی‌تردید شاعری اجتماعی و سیاسی است که شعرهایش آب و رنگ دشتستانی یا بهتر بگوییم جنوبی دارد. شاید همان آزادگی و شیدایی که رئیسعلی را به شورش واداشت، آتشی را به شعر وا می‌دارد. در شعرهایش هم عاشقانه می‌بینی و هم غم و هم آرزو و سودای زندگی بهتر و مبارزه. 

وقتی می‌سراید: «پای حصار نیلی شب‌ها دویده‌ام/ از لاشه‌های گند هوس‌ها رمیده‌ام/ مستان سرشکسته در راه مانده را/ با ضربه‌های سیلی، سیلی سرزنش/ هشیار کرده‌ام/ تا بشکنم سکوت گران‌خواب قلعه‌ها.» یا گاه غمگنانه می‌گوید: «حس می‌کنم/ نیش ستاره را/ در چشمم/ طعم ستاره را/ در دهانم/ و طعم یک کهکشان تنهایی را/ در جانم.»  می‌‌گویند آتشی که در سال ۱۳۳۹ در تهران ساکن شد، هرگز با شهر یکی نشد.  محمدعلی سپانلو، شاعر، درباره اومی‌گوید: «آتشی در نتیجه شهرنشینی کفاره نامنصفانه‌ای پرداخت و حتا روستاگری سابق خود در تغزل را از دست داده است.» شاید رد عصیان روح ایلیاتی و دشتستانی او در مواجهه با شهر را در این شعر بتوان پیدا کرد: «شهر/ دیوانه‌ای تمام عیار است/ و سوسک‌های فربه ما بعد انفجار/ قطار قطار/ برای بلعیدن یک دیگر/ دنبال می‌کنند هم را/ من اما ماسه‌زارانی/ دیده‌ام که هنوز/ رویای بربادرفته جنگل‌ها/ و دلک خرد زنبق‌ها را/ در هاضمه ذهن خویش ورز می‌دهند…» 
شعر آتشی هم به لحاظ مفهوم و هم ساختار و واژگانی که به کار گرفته است، می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد.

او در سال ۱۳۸۴ در تهران درگذشت. همشهری‌هایش آنقدر دوستش داشته‌اند که هنگام تشییع پیکر او به سوی قطعه هنرمندان بهشت زهرا، خودشان را از بوشهر به تهران رساندند و پیکر همشهری‌شان را بردند و در همان خاکی که از آن برخاسته بود، به خاک سپردند. منوچهر آتشی زیر یک سنگ سفید ساده کنار مزار شیخ حسین چاهکوتاهی، از مبارزان بنام خطه جنوب و از یاران رئیسعلی دلواری، در محله امامزاده شهر بوشهر آرام گرفته است. اینجا را «یادمان شعر و حماسه» نام گذاشته‌اند؛ شیخ حسین چاهکوتاهی نماد حماسه و منوچهر آتشی نماد شعر. مردمی که به زیارت چاهکوتاهی یا آرامگاه آتشی می‌آیند، درنگی می‌کنند و گاهی شعری از او را بر سر مزارش می خوانند که می‌گوید: «من می‌روم تا شاخه‌ای دگر بروید.»

مرجان یشایایی