۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

موقعیت شما : صفحه اصلی » رسانه ها
  • شناسه : 24821
  • ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ - ۸:۳۳
  • ارسال توسط :
روزنامه‌نگاری، فریاد رسای عدالت و آزادی
روزنامه‌نگاری، فریاد رسای عدالت و آزادی

روزنامه‌نگاری، فریاد رسای عدالت و آزادی

وزنامه‌نگاران مبارزان مسلح نیستند.

زهرا مشتاق

من خیلی با مناسبت‌های تقویمی میانه‌ای ندارم. مناسبت‌های تقویمی یعنی به‌نوعی فراموش‌شدن آن آدم یا اتفاق در روزهای دیگر. در تقویم ایران، امروز روز خبرنگار است؛ یعنی روزی که می‌شود به ما خبرنگارها تبریک گفت. اما چه چیزی را؟ خبرنگاران یکی از سخت‌ترین دوره‌های کاری و شخصی خود را سپری می‌کنند. خبرنگاران بی‌کار، اخراج‌شده، بی‌آینده و بدون هیچ‌گونه امنیت شغلی.

من عدم امنیت شغلی را بارها و بارها و حتی تا همین الان که ۴۹ سال دارم، تجربه کرده‌ام. زمانی که نشریات و روزنامه‌ها به دستور قاضی مرتضوی بسته می‌شد و به قول سپیده زرین‌پناه ما کوله‌به‌دوش بودیم. از این روزنامه به آن روزنامه. شب صفحه می‌بستیم و صبح دیگر خبری از روزنامه ما نبود. من آن موقع خانه کوچکی حوالی خیابان جمهوری اجاره کرده بودم و پشتم به حقوقی گرم بود که با کارکردن در دو روزنامه به دست می‌آوردم. روزنامه‌هایی که پشت هم توقیف شد و من و بسیاری از همکارانم در صف دریافت حقوق بی‌کاری وزارت کار قرار گرفتیم. کمی بعدتر بسیاری از ما در حالی در روزنامه‌ها و مطبوعات تازه‌تأسیس مشغول به کار شدیم که ناچار به دریافت کمترین حقوق ممکن بودیم، چون تعداد روزنامه‌نگاران و خبرنگاران بی‌کار‌شده، آن‌قدر زیاد بود که بسیاری با دریافت کمترین میزان حقوق تن به بیگاری دادند. آن‌هم در دوره اصلاحات. آنجا بود که فهمیدم بین طیف‌های سیاسی هیچ تفاوتی وجود ندارد و گوشت قربانی، در شادی و سوگواری فقط یک قربانی است.

من شاهد دوره‌ای بوده‌ام که همکارانم برای گذران زندگی روی وانت فک و فامیل کار کرده‌اند. کارگری کرده‌اند. شاگرد مغازه شده‌اند. و در بهترین حالت به کافه‌داری روی آورده‌اند با تحصیلات بالای واقعی، با چهره و قلم‌های شناخته‌شده. روزنامه‌نگارانی که تنها سلاحشان کلمه بوده و قدرتمندان بانفوذی که همین را هم تاب نیاورده و روزنامه‌نگاران بسیاری را راهی زندان کردند.

روزی که قرار بود بهمن احمدی‌امویی و ژیلا بنی‌یعقوب که هر دو روزنامه‌نگارانی شناخته‌شده و صاحب قلم بودند، ازدواج کنند؛ هر سه ما در روزنامه آفتاب امروز کار می‌کردیم. کارمان که تمام شد، قدم‌زنان از هفت تیر آمدیم زیر پل کریمخان تا ژیلا و بهمن برای هم حلقه بخرند. مهریه ژیلا این بود که بهمن هزینه تحصیل چند دانشجو را تا مقطع ارشد بپذیرد. در آن روز پرخاطره هیچ‌کدام ما نمی‌دانستیم که بهمن و ژیلا خیلی زود راهی زندان خواهند شد.

بهمن هفت سال تمام در اوین و رجایی‌شهر زندانی بود. چرا؟

چون در اولین دوره انتخابات محمود احمدی‌نژاد مقاله و گزارش‌هایی در نقد سیاست‌های اقتصادی برنامه احمدی‌نژاد نوشت. نتیجه هفت سال زندان برای کلمات باارزشی که خوانده و شنیده نشد و خیلی زود در عملکرد رئیس‌جمهور به‌طور عینی مشاهده و موجب نارضایتی‌های گسترده شد. و بعد ژیلا که برای سپری‌کردن حکم یک‌ساله به زندان رفت. من آن موقع هربار که ژیلا و بهمن می‌آمدند، به استقبال و بدرقه‌شان می‌رفتم. پسرم مسیحا خیلی کوچک بود و بهمن و ژیلا را عمو و خاله صدا می‌کرد. یکی از روزهایی که در نبود ژیلا در حال بدرقه بهمن به زندان بودیم؛ مسیحا با همان زبان کودکانه از من پرسید من نمی‌دانم این عمو بهمن که این‌قدر خوب است، پس چرا همه‌اش زندان است؟ این تلخ‌ترین طنزی بود که همه ما را به خنده واداشت. نتیجه؛ محکومیت ۳۰ساله برای این دو روزنامه‌نگار. یعنی تقریبا آنها اغلب در نشریات رسمی اجازه نوشتن ندارند. آیا هرگز کسی پاسخ‌گوی این موضوع شد؟

آیا انجمن روزنامه‌نگاران تلاشی برای رفع آن کرد؟ خیر. ما روزنامه‌نگاران شناخته‌شده، پیشکسوت و باسواد خود را در حالی از دست می‌دهیم که آنها از جمله صادق‌ترین منتقدانی هستند که دغدغه‌ای جز اصلاح امور و آبادانی کشور ندارند. درحالی‌که مسئولان اغلب فهمی در این تمایز نداشته‌اند.

روزنامه‌نگاران مبارزان مسلح نیستند. آنها به‌دلیل نوع فعالیتشان که ارتباطی تنگاتنگ با تحقیقات میدانی و مردم کوچه و بازار دارند؛ و نیز ازآنجایی‌که اغلب مستقل و دلسوز مردم و تصویر و صدای آنان هستند؛ اگر شنیده و دیده شوند، به نفع مسئولان و عموم جامعه است. ایجاد چنددستگی و رواج جناحی‌گری نتیجه‌ای جز سلب اعتماد مردم و جدایی روزنامه‌نگاران از هم نداشته است. سال‌ها پیش در جشنواره‌ای کنار یک همکار قدیمی از روزنامه‌ای از یک جناح تندرو فیلم می‌دیدیم. هر دوی ما از آن فیلم بسیار خوشمان آمد؛ اما فردایش آن آقا تندترین نقد را راجع به آن فیلم نوشت و در روزنامه‌اش منتشر کرد. تلفن زدم و گفتم یعنی چه و او به‌سادگی گفت نظر من همان است که آنجا گفتم اما نان زن و بچه‌ام را این روزنامه می‌دهد و من نمی‌توانم غیر از این بنویسم. می‌خواهم بگویم که همه روزنامه‌نگاران یک‌جور و یک‌شکل نیستند؛ اما درباره خودم اگر هزار بار دیگر به دنیا بیایم، تمام هزار بار را می‌خواهم روزنامه‌نگار باشم. روزنامه‌نگاری عالی‌ترین، انسانی‌ترین و محترم‌ترین حرفه‌ای است که می‌تواند فریاد رسای درخواست عدالت و آزادی باشد.

*منبع : روزنامه شرق

  • به انتخاب گروه جامعه #وقایع _ خبری