۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

موقعیت شما : صفحه اصلی » هنر و ادبیات آیینی
  • شناسه : 14815
  • ۰۶ شهریور ۱۳۹۹ - ۸:۳۸
  • ارسال توسط :
داغ قاسم بن حسن؛ گران چون داغ علی اکبر (ع)
داغ قاسم بن حسن؛ گران چون داغ علی اکبر (ع)

داغ قاسم بن حسن؛ گران چون داغ علی اکبر (ع)

ای اهل بیت من صبر کنید که بعد از امروز ذلت و خواری نبینید هرگز.

شب و روز ششم ماه محرم اختصاص به حضرت قاسم بن الحسن علیه‎السلام دارد. نوجوان ۱۳ ساله‌ای که خود را فدای امام زمان خویش کرد و خون پاکش را در قیام عظیم عاشورا تقدیم هدف الهی سیدالشهدا کرد.

نحوه شهادت این شهید را در متن زیر که بخشی از کتاب ارزشمند «نفس‌المهموم» است آمده؛ این کتاب تالیف «شیخ عباس قمی» از مقاتل معتبر در خصوص شهدای کربلای است.

ان تنکرونی فانا ابن الحسن

داغی گران چون داغ علی اکبر (ع)

«چون حسین علیه‌السلام [قاسم بن الحسن] را دید به جنگ بیرون آمده، در آغوشش گرفت و با هم گریستند چندان که بیهوش شدند و پس از آن که به هوش آمد از حسین علیه‌السلام دستوری جهاد خواست، آن حضرت اذن نداد، پس آن جوان بر دست و پای عم افتاد و بوسه می‌داد تا اذن گرفت و به جنگ بیرون آمد و اشک بر گونه‌هایش روان بود و می‌گفت:

«ان تنکرونی فانا ابن الحسن

سبط النبی المصطفی المؤتمن

هذا حسین کالاسیر المرتهن

بین اناس لا سقوا صوب المزن»

پس جنگی سخت پیوست چنانکه با خردی مرد بکشت و در مناقب است که این رجز می‌گفت: «انی انا القاسم من نسل علی نحن و بیت الله أولی بالنبی من شمر ذی الجوشن او ابن الدعی»

از حمید بن مسلم روایت کرده‌اند که گفت: «پسری به جنگ ما بیرون آمد گویی رویش پاره ماه بود، شمشیر در دست، پیراهن و ازاری در بر و نعلین در پای داشت که بند یکی گسیخته بود، فراموش نمی‌کنم که آن نعل پای چپ بود، پس عمرو بن سعد بن نفیل ازدی لعنه الله گفت: «به خدا سوگند که بر او حمله کنم!»

من گفتم: «سبحان الله! این چه کار است که تو خواهی کرد؟! آن گروهی که بر گرد وی‌اند وی را کفایت کنند!»

گفت: «و الله بر وی حمله کنم.»

پس حمله کرد و بتاخت، ناگهان با شمشیر بر آن جوان زد که به روی افتاد و گفت: «یا عماه!»

حمید بن مسلم گفت: «پس حسین علیه السلام سر برداشت و بدو تیز تیز نگریست.»

چنانکه باز سر برمی‌دارد و تیز می‌نگرد، آنگاه مانند شیر خشمگین حمله کرد و عمرو را با شمشیر بزد، عمرو دست را سپر کرد و حسین علیه‌السلام دست او را از مرفق جدا ساخت.

پس فریادی زد که سپاهیان شنیدند و حسین علیه‌السلام کناری رفت، سواران اهل کوفه تاختند تا عمرو را از دست حسین علیه‌السلام برهانند و چون سواران تاختند سینه اسبان با عمرو برخورد و او بیفتاد و اسبان عمرو را لگدکوب کردند، چیزی نگذشت جان بداد لعنه‌الله گرد فرونشست، حسین علیه‌السلام را دیدیم بر سر آن پسر ایستاده و او پای بر زمین می‌شود و حسین علیه‌السلام می‌فرمود: «دور باشند از رحمت این قوم که تو را کشتند و جد تو دشمن ایشان باد روز قیامت!»

آنگاه گفت: «به خدا سوگند بر عم تو سخت گران آید که تو او را بخوانی و اجابت تو نکند یا اجابت او تو را سودی ندهد! امروز کینه‌جوی بسیار است و یاور اندک. پس او را برداشت بر سینه خود و گویی اکنون می‌نگرم دو پای آن پسر بر زمین کشیده می‌شد  و حسین علیه‌السلام سینه او را بر سینه خود نهاده بود.

حمید گفت: «من با خود گفتم آیا می‌خواهد چه کند؟ پس او را آورد و نزدیک پسرش علی بن الحسین علیه‌السلام نهاد با کشتگان دیگر از اهل بیت خود که بر گرد او بودند، پرسیدم این پسر کیست؟ گفتند قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه‌السلام.»

و روایت شده است که حسین علیه السلام [به خداوند عرض کرد]: «خدا یا شماره اینها را برگیر و آن‌ها را پراکنده ساز و بکش و هیچ از آنها باقی نگذار و هرگز آنها را نیامرز! ای عموزادگان من شکیبایی نمایید ای اهل بیت من صبر کنید! که بعد از امروز ذلت و خواری نبینید هرگز.»