۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

موقعیت شما : صفحه اصلی » آموزش » روان شناسی و مشاوره » علم و دانش
  • شناسه : 12986
  • ۰۶ تیر ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۶
  • ارسال توسط :
  • منبع : منبع Forbes
استیو جابز؛ رها از دام بوروکراسی سازمانی
استیو جابز؛ رها از دام بوروکراسی سازمانی

استیو جابز؛ رها از دام بوروکراسی سازمانی

تو چرا اصلا سر کاری؟ تو الان باید پیش خانواده‌ات باشی. پس برو خونه.

مترجم: سیدحسین علوی ‌لنگرودی

هدی رویزن اکنون یک کارآفرین مشهور است و رئیس شرکت پیشرو T/ Maker در حوزه نرم‌افزار است. او از همکاران قدیمی استیو جابز بوده است و داستانی کوتاه درباره او تعریف کرده که تا حد زیادی نشان‌دهنده ابعاد انسانی و اخلاقی استیو جابز است. او این داستان را چنین نقل می‌کند: شرکت ما یکسری از نرم‌افزارهای مرتبط با مکینتاش را در دهه ۱۹۸۰ تولید می‌کرد. یک بار در سال ۱۹۸۹، من یک قرار ملاقات کاری بسیار مهم با استیو جابز داشتم که در آن روزها سرش خیلی شلوغ بود و به اصطلاح وقت سر خاراندن هم نداشت. متاسفانه شب قبل از روز ملاقاتمان به من خبر دادند که پدرم در حین یک سفر کاری به پاریس فوت کرده است و آن روز شوک بزرگی به من وارد شد. من از یکسو هم از مرگ پدرم به شدت ناراحت بودم و هم به این فکر می‌کردم که این موضوع را چگونه به استیو جابز بگویم. چون فکر می‌کردم با توجه به شرایط بحرانی آن روز شرکت به محض گفتن موضوع با واکنش سرد و بی‌تفاوت او روبه‌رو شوم و فقط یک تسلیت خشک و خالی تحویلم دهد و سپس برود به سراغ موضوع مذاکره کاری‌مان. حال آنکه من از نظر روحی اصلا در شرایطی نبودم که بتوانم در یک مذاکره حساس شرکت کنم و از سویی دیگر عدم شرکتم در این ملاقات هم می‌توانست ضربه بزرگی به شرکت وارد کند.

به هر حال با ذهنی پر از تشویش و غم به ملاقات با استیو جابز رفتم. او به محض دیدن چهره‌ام فهمید که مشکلی برایم پیش آمده و موضوع را از من جویا شد. وقتی برای او توضیح دادم که چه شده او پس از عرض تسلیتی از صمیم دل به من گفت: « تو چرا اصلا سر کاری؟ تو الان باید پیش خانواده‌ات باشی. پس برو خونه ». با شنیدن این جملات از استیو، قوت قلب پیدا کردم و به خانه‌ام رفتم و مشغول انجام کارهای مربوط به مراسم پدرم شدم . بعد از چند ساعت دیدم که استیو جابز به خانه ما آمد و روی زمین در کنارم نشست. استیو جابز بزرگ آن روز ترجیح داد تا روی زمین در کنار من بنشیند و با من همدردی کند.

اگرچه استیو جابز در آن روزها خیلی سرش شلوغ بود اما به مدت دو ساعت کنار من نشست و از من درباره پدرم و خاطراتی که از او داشتم پرسید و با تمام وجود به حرف‌هایم گوش می‌داد. او چند ماه قبل از این ماجرا مادرش را از دست داده بود و فکر می‌کنم کاملا حال مرا درک می‌کرد و موضوع مذاکره کاری‌مان را به چند هفته بعد از فوت پدرم موکول کرد. او با این کار کمک بزرگی به من کرد تا غم از دست دادن پدرم را راحت‌تر تحمل کنم.