۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

موقعیت شما : صفحه اصلی » جامعه » مقاله و یادداشت
  • شناسه : 42862
  • ۲۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۳
  • ارسال توسط :
امید ؛ واژه ی مظلوم و گم شده !
امید ؛ واژه ی مظلوم و گم شده !

امید ؛ واژه ی مظلوم و گم شده !

ما سالهاست که دیگر به گرمای زندگی ایمان نداریم.

🌐 مدتهاست که آدمی بر زمین سقوط کرده. ردی از استیصال و درمانده گی تا پاها از توان بیفتد و دست ها معلول شود. ذهن ها به خواب برود و جهان به آشفتگی برسد. حس و حالی عجیب در هزاره ای ناپیدا که زیست بشر را بی معنا کرده و جهانش را از نشانه‌های زندگی تهی ساخته.

ما سالهاست که دیگر به گرمای زندگی ایمان نداریم. جانمان یخ زده از بی مهری‌ها و نامهربانی‌ هاست. هر دستی که به سمت هم دراز میکنیم سرد است و نشان های گرما را ندارد. آدم آهنی‌های عصر ماشین دارند به زور دوام می‌آورند.

به شدت زمستانِ آدمیت است که سرد و سوزان است و فصل بدی را نوید می دهد. امید از میان جان و روان آدمها کوچ کرده و ناامیدی بر سقف خانه ها نشسته. برزخی از یک بلاتکلیفی محض که گویی هیچ کس نمی داند چه خواهد شد و روزگار با او چگونه خواهد ساخت. وقتی امید نیست و هنگامی که امید مظلوم ترین واژه و کلمه در جهانِ زندگی آدمی ست تهی ترین و پوچ ترین حالتِ زیستن خودنمایی میکند تا هر راهی که می رویم بن بست باشد و هر نوری که میبینم سراب را برایمان معنا کند.

🌐 امید همانند عشق نیست که انسان آن را ببیند و بر تن و جانش بنشاند. از طعم آن سیراب شود و زیستِ خود را به شکلی معجزه وار به تماشا بنشیند. امید بی تردید معجزه می کند و اعجاز می آفریند ؛ اما مثل معجزه نیست که بی دلیل سر برسد و رخدادی شگرف یا اتفاقی خارق العاده را نوید دهد. باید به امید دل بست. امید آمدنی نیست که امید آوردنی ست. باید آن را به ساحت ذهن و روان آورد و آن را با سرپنجه های خواستن و توانستن بارور کرد. امید پیشگویی نیست.

امید حالتی از روان است. شکلی از درون به هم ریخته و به پایان رسیده که به ناگاه احیاء می شود و به زندگی بر می گردد. امید سوگیری جان است و قلب. بارقه ای ست روشن در ظلمتی فراگیر.‌ پنجره ای ست شکسته و حتی کوچک میان دیوارهایی بلند و قطور. امید از جهانی تازه می آید. و جایی فراسوی آن لنگر می اندازد.

امید ورزیدنی ست تا مقاومت و ایستادگی در پسِ آن ورز بیاید و بتواند تردید و نباید ها و غیر ممکن ها را بشکند و جهانی نو بسازد.

🌐 امید یعنی نشکستن درون. یعنی محکم بودن و قوی ماندن و تا مرز توانستن پیش رفتن. ایستادن در برابر شکننده گی های بیرون‌. خسته نشدن از خستگی. ناامید نشدن از ناامیدی. دلسرد نشدن از دلسردی. هیچ شکفتنی در روان آدمی بدون شکننده گی نیست. به آن شرط که نگذاریم امید بشکند.

هر چه شکست بشکند. اما امید نشکند. امید داشتن خودِ خودِ فتح و ظفر است. حتی یگانه ای به جمعی. فردی به کثرتی. نفری به تعدادی. امید اقتدار آفرین است. به بازو قدرت می بخشد و به عقل تعقل. امید نردبانی ست که می توان از آن بالا رفت. آن قدر بالا که زمین را ندید. سایبانی ست که باید زیرش نشست و در خُنکای آن نفسی تازه کرد و خستگی از تن و جان راند. باید مدام با امید مونس شد تا یاس مایوس شود.

امید راهی در روشنایی نیست که اساسا نوری در تاریکی ست. حرفی تازه از زبانی که به لکنت افتاده و دهانی که قفل شده. رسیدن به پوچی و بیهوده گی جهان آن زمان که می پنداریم تمام راه ها بسته شده و تاریکی مطلق عالم را گرفته. همان جاست که شاید اندیشه کنیم به پایان راه رسیده ایم که بی گمان این پایان راه نیست که قطعا آغاز راه است. باید از دل ویرانه ها و خرابی ها یک نوری ؛ یک امیدی پیدا کرد و با آن دیگر بار برخواست و به زندگی برگشت. حالا که این تکان‌ها ؛ و تکانه‌های هراسناک جان های ما را نشانه گرفته اند تا دردها را درون تن مان بریزند و زندگی ما را پر آشوب کنند خودمان دست به کار شویم.

آدم‌ها را از طوفان برگردانیم و بگذاریم در این لنگرگاه چوبی به خود تکیه کنند تا غریبی‎ و غربت‌ شان کمی هوایی بخورد. تا ملتی مایوس و سرخورده بار تنهایی‌شان را بر آن بگذارند و خسته از نبردی دشوار با نبودن‌ها کمی بنشینند و دمی از بار سنگینِ بودن‌ها کم کنند.

می دانم که به بیماری به کما رفته وعده ی برگشت دادن دروغی بیش نیست. اما اگر امید ؛ امید باشد حتما که معجزه می کند. حتی مرگ را !

**جعفر بخشی بی نیاز

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*