۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

موقعیت شما : صفحه اصلی » مقاله و یادداشت
  • شناسه : 22982
  • ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۲
  • ارسال توسط :
آزادي بشر وامدار تنوع فرهنگي است
آزادي بشر وامدار تنوع فرهنگي است

آزادي بشر وامدار تنوع فرهنگي است

تنوع فرهنگ‌ها عامل و شرط مهم آزادي بشر است.

بيخو پارخ

ديدگاه‌هاي زيادي درباره نياز جامعه به تنوع فرهنگي يا حضور ديدگاه‌هاي فرهنگي وجود دارد. اولين مطالب نظام‌مند توسط هامبولت Humboldt، ميل J.S. Mill، هردر Herder، برلين Berlin، راز Raz و كيميلكا Kymilca مطرح شده است كه به‌ طور خلاصه مطرح مي‌شود.
اول، مي‌گويند تنوع فرهنگي دامنه انتخاب‌هاي ممكن براي افراد را افزايش مي‌دهد. اين استدلال نكته قابل توجهي دارد اما فرهنگ‌ها را تاحد سليقه ما در انتخاب يك فرهنگ پايين مي‌آورد. علاوه بر آن يعني ما دليل زيادي براي گرامي داشتن و پروريدن فرهنگ‌هايي خيلي متفاوت كه عملا انتخاب‌شان نمي‌كنيم مثل فرهنگ‌هاي بومي، جوامع مذهبي و كولي‌ها نداريم. فراتر از آن، دليل خوبي براي استقبال از تنوع فرهنگي به دست نمي‌دهد چون كلا ترك، تغيير افراطي يا انتخاب عقايد و رفتارهاي فرهنگ ديگر براي انسان مثل چرخش دردناك اخلاقي و احساسي بسيار سخت و نادر است و خيلي‌ها از فرهنگ خود راضي بوده و تمايلي هم به افزايش انتخاب‌هاي مندرج در آن ندارند. 
دوم، برخي نويسندگان استدلال كرده‌اند كه چون انسان موجودي فرهنگي است پس بايد حق فرهنگي داشته باشد و پذيرش تنوع فرهنگي نتيجه غيرقابل اجتناب احترام به همان حق است. اين دليل هم با اينكه بر اجتناب‌ناپذيري پذيرش تنوع فرهنگي تاكيد دارد ولي نياز به آن را نشان نمي‌دهد. درواقع مي‌گويد بايد هر كس از دسترسي به فرهنگ خود لذت ببرد اما نمي‌گويد چرا لازم است همه به انواع فرهنگ‌ها دسترسي داشته باشند و چطور تنوع فرهنگي را بپروريم. مثلا وقتي جامعه بزرگ‌تر و قدرتمند براي شبيه‌سازي فشار وارد بكند و فقط فرهنگ‌هاي شبيه خودش را محترم بداند، حق فرهنگي بي‌معنا مي‌شود چون اعضاي فرهنگ‌هاي ديگر اعتماد به‌نفس و انگيزه لازم براي بقاي فرهنگ خود را ازدست مي‌دهند. به‌عبارت بهتر تا زماني كه جوامع بزرگ‌تر فايده تنوع فرهنگي را نشناسند، حاضر به پرداخت بهاي آن و استقبال از تغيير در نهادها و روش زندگي خود نمي‌شوند. 

سوم، هردر و شيلر و ديگر ليبرال‌هاي رومانتيك تنوع فرهنگي را از بعد زيباشناسانه بررسي و استدلال كرده‌اند كه اين امر جهاني غني و متنوع، لذت‌بخش و مهيج به وجود مي‌آورد. اما ملاحظات زيبايي‌شناختي براي متقاعد كردن كساني كه جهان اخلاقي و اجتماعي يكدست را مي‌پسندند كافي نيست. فراتر از آن فرهنگ‌ها نظام‌هاي اخلاقي هستند و نيازمنديم نشان دهيم كه وجود تنوع در ميان آنها تنها به خاطر زيبايي نيست بلكه توجيه اخلاقي دارد.  و در آخر، ميل Mill و هامبولت نياز به تنوع فرهنگي را به رشد فردي مرتبط كرده‌اند. آنها استدلال كرده‌اند كه تنوع فرهنگي رقابت سالمي را بين نظام‌هاي مختلف عقايد و روش‌هاي متفاوت زندگي پديد مي‌آورد و هر كدام مانع غلبه بر ديگري شده و از اين رهگذر رشد حقايق جديد تسهيل مي‌شود.

اول اينكه اين نگاه ابزاري به تنوع فرهنگي ارزش واقعي فرهنگ را ناديده مي‌گيرد. علاوه بر آن بايد معياري هم براي رشد و حقيقت معين كند زيرا اين مفاهيم نه ‌تنها مورد مناقشه است كه از قبل نتيجه از تنوع فرهنگي را هم رشد حقايق معين كرده است. يعني چيزهاي غيرمنتظره و جديد ناشي از تنوع فرهنگي را نمي‌پذيرد. فراتر از آن، اين نگاه حمايت از فرهنگ‌هاي مردمان بومي، گروه‌هاي مذهبي ارتدكس و غيره كه تمايلي به رقابت يا كشف حقايق نو ندارند را ناديده مي‌گيرد.  با وجود اهميت همه اين نظرات، من پيشنهاد مي‌كنم كه موضوع را از جنبه ديگري مورد بررسي قرار بدهيم. همان‌طور كه قبلا گذشت از يك‌طرف توانايي‌هاي انسان براي رسيدن به همه خواسته‌هاي محبوبش كافي نيست و از طرف ديگر هر فرهنگي مي‌تواند زمينه براي پرورش برخي توانايي‌ها و تحقق برخي خواسته‌ها را فراهم كند و بقيه را سركوب يا به حاشيه مي‌راند. هيچ فرهنگي هرچه هم غني باشد متضمن همه آنچه براي انسان ارزشمند است نمي‌شود و همه پتانسيل‌هاي انسان را رشد نمي‌دهد. از اين رو همه فرهنگ‌ها يكديگر را تصحيح و كامل مي‌كنند، افق تفكر همديگر را توسعه مي‌دهند و يكديگر را با اشكال ديگر كمال انساني آشنا مي‌كنند. فرهنگ‌هاي ديگر صرف‌نظر از اينكه موردپسند ما باشند ارزشمند هستند. اگرچه روش زندگي يك گروه بومي موردپسند ما نيست اما مسائل فرهنگي مهمي ارايه مي‌كند. با استقبال از فرهنگ زندگي بومي با آن ارزش‌هاي ستوده و ظرافت‌هايش مثل همنوايي با طبيعت، حس توازن اكوسيستمي، خويشتنداري، معصوميت و سادگي، يعني خصيصه‌هايي عالي كه روش زندگي كنوني ما براي كسب آن بايد رنج بكشد، از يك‌طرف متوجه محدوديت‌هاي روش زندگي خودمان مي‌شويم و از طرف ديگر مطمئن مي‌شويم كه اين ارزش‌ها به‌ كلي از بين نرفته است. همين‌كه اين فرهنگ‌ها غيرقابل ادغام هستند تفكر و اخلاق ما را به چالش مي‌كشد و دامنه خيال را توسعه مي‌دهد و مجبور مي‌كند كه نارسايي‌هاي فكري گروه خودمان را بشناسيم و آزاد شويم. 
تنوع فرهنگ‌ها عامل و شرط مهم آزادي بشر است. از يك‌طرف انسان تا زماني كه از فرهنگ خود قدم بيرون نگذاشته، در داخل آن زنداني است و تمايل دارد آن را مطلق كرده و تصور مي‌كند فرهنگ خودش تنها راه طبيعي يا بديهي روش فهم و سازماندهي زندگي انسان است. از طرف ديگر انسان نمي‌تواند بدون تماس با فرهنگ‌هاي ديگر قدم به بيرون از فرهنگ خود بگذارد.

انسان در يك محيط چند فرهنگي با شناخت نقاط قوت و ضعف فرهنگ خود به خودآگاهي مي‌رسد و پيامدهاي گزينش فرهنگ خود را مي‌فهمد وآزادنه و نه از روي ايمان يا اكراه به آن تمكين مي‌كند. پس تنوع فرهنگي لازم است زيرا عامل پيش‌شرط‌هاي حياتي براي آزادي انسان است. يعني تنوع فرهنگي سبب خود‌شناسي، فراتر رفتن از خود و بالاخره انتقاد از خود و آزادي از جمود مي‌شود و ارزش آن به خاطر اين است كه شرط اساسي براي آزادي بشر و بهزيستي اوست نه انتخاب افراد (Weinstock, 1994). 
ترجمه و تلخيص: دكتر منير سادات مادرشاهي- به انتخاب پایگاه خبری وقایع خبری