فهیمه علیمردانی
شب دهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری شب وداع بود و کربلائیان، پس از دو روزی که آب فرات به روی امام حسین علیه السلام و یارانش بسته بود، عطشناک بودند. امام حسین (ع) در اوایل شب یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان فرمود: به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم، آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست؛ اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید.
در این هنگام ابتدا اهل بیت امام (ع) و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تأکید کردند. منابع تاریخی و مقاتل، برخی از این سخنان را ثبت کردهاند.
پس از آن گفتگو، حسین (ع) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرشان زینب (س) شدند، نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر حسین (ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب (س) به حسین (ع) عرض کرد:
«آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.»
حسین (ع) در پاسخ فرمود:
«به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین (علیه السلام) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفت و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به حسین (ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.
حبیب بن مظاهر، یاران حسین (ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنی هاشم گفت: به خیمههای خویش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آن چه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین (علیه السلام) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله میکردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم».
حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت (علیهم السلام) رسیده و گفت: «ای حریم رسول خدا (ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند، این نیزههای پسران شماست، سوگند یاد کردهاند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافتهاند فرو برند.» حسین (ع) در شب عاشورا درباره یارانش فرمود:
أما بعد فإنّی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی
(ترجمه: من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خودم سراغ ندارم.) مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۱
وقایع روز عاشورا:
امام حسین (ع) پس از اقامه نماز صبح، صفوف نیروهای خود (۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده) را منظم کرد. حسین (ع) برای اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یاران به سوی لشکر دشمن پیش رفت و آنان را موعظه فرمود.
پس از سخنان حسین (ع)، زهیر بن قین آغاز به سخن کرد و از فضایل حسین (ع) گفت و به موعظه پرداخت.
یکی از وقایع صبح عاشورا کناره گیری حُر بن یزید ریاحی از لشکر عمر بن سعد و پیوستن به اردوگاه حسین (ع) است.
در ابتدای جنگ، حملات به صورت گروهی انجام شد. طبق بعضی روایات تاریخی، تا ۵۰ تن از یاران امام در اولین حمله به شهادت رسیدند.
پس از آن، یاران امام به صورت فردی و یا دو نفری به مبارزه رفتند. اصحاب اجازه نمیدادند کسی از سپاه دشمن به حسین (ع) نزدیک شود. پس از شهادت اصحاب غیر هاشمی امام حسین (ع) در صبح و بعدازظهر عاشورا، یاران بنیهاشمی حسین (ع) برای نبرد پیش آمدند، اولین کسی که از بنی هاشم از حسین (ع) اجازه میدان طلبید و به شهادت رسید، علی اکبر بود. پس از او دیگر خاندان امام نیز یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند. ابوالفضل العباس (ع)، پرچمدار سپاه و محافظ خیمهها نیز در نبرد با نگهبانان شریعه فرات به شهادت رسید.
پس از شهادت بنیهاشم، امام حسین (ع) عازم نبرد شد، اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمینهاد. در میانه نبرد، با وجود تنهایی حسین (ع) و زخمهای سنگینی که بر سر و بدن او وارد شده بود، حسین (ع) بیمهابا شمشیر میزد.
پیادگان تحت امر شمر بن ذی الجوشن، حسین (ع) را احاطه کردند، ولی همچنان پیش نمیآمدند و شمر آنها را به حمله تشویق میکرد. شمر به تیراندازان دستور داد امام را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام پر از تیر شده بود. حسین (ع)، عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند. جراحات وارده و خستگی ناشی از جنگ، حسین (ع) را به شدت کم توان کرده بود از این رو ایستاد تا اندکی استراحت کند. در این هنگام، سنگی به پیشانیاش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که امام خواست با لبه پیراهن، خون از صورتش پاک کند تیر سه شعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلبش نشست. مالک بن نُسَیر، با شمشیر چنان ضربتی بر سرِ حسین (ع) زد که بند کلاهخود امام پاره شد و مردی به نام زرعة بن شریک تمیمی نیز ضربتی سخت به شانه چپ امام زد. سنان بن انس هم تیری به گلوی ایشان زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه بر پهلوی حسین (ع) زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد.
شمربن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد از جمله سنان بن انس نخعی و خولی بن یزید اصبحی، به سوی حسین (ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار حسین (ع) تشویق کرد، اما کسی نمیپذیرفت. او به خولی بن یزید دستور داد تا سر حسین (ع) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر و به نقلی سنان بن انس از اسب پیاده شد و سر حسین (ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.
پس از آنکه سنان سر امام را به خولی داد. سپاهیان عمر سعد هر چه را که حضرت به تن داشت، غارت کردند. قیس بن اشعث و بحر بن کعب، (لباس)، اسود بن خالد اودی (نعلین)، جمیع بن خلق اودی (شمشیر)، اخنس بن مرثد (عمامه)، بجدل بن سلیم (انگشتر) و عمر بن سعد، (زره) آن حضرت را ربودند.
سپس، سپاه دشمن به خیمهها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت میگرفتند. شمر به قصد کشتن امام سجاد (ع) همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمهگاه شد که زینب (س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان عمر بن سعد به این امر اعتراض کردند. عمر بن سعد دستور داد زنان حرم را در چادری جمع کردند و تعدادی را بر محافظت آنان گماشت.
به دستور عمر بن سعد و در اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبانشان بدن امام حسین (ع) را لگدکوب کردند و استخوانهای سینه و پشت آن حضرت را در هم شکستند.
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.