🌐 پس از استیلای فقر بر پودِ فقرای جامعه ؛ مدتهاست که رخدادهای عجیبی در آسمان آن سوی بالای شهر شکل می گیرد که عملا و رسما بر حال زار ندارها می خندد و سفره های خالی شان را به ریشخند و تمسخر می گیرد. از نگاه از ما بهتران ؛ گویی هیچ اتفاق مهمی در پایین شهر نیفتاده است. گرچه افتاده بود هم برای آنها چندان مهم نبود. سالهاست صدها و هزاران نفر از رنج نداری یا خود مرده اند ؛ یا کسان شان را کُشته اند که فهم و هضم بسیاری از این مرگ ها هنوز هم برای ما دشوار است. مرگ هایی که هر یک مرثیهای جدا می طلبد. بیهوده گمان میکنیم که میتوانیم از روی این مصیبت های تلخ بپریم و سر از خوشی ها و شادمانی ها در بیاوریم. مایی که هنوز میان بودن و نبودن دست و پا می زنیم و در نیمه راه زندگی در رفت و آمدیم. مایی که عمرمان کفاف خوشبختی های کوچک را هم نمی دهد و خبر از ساعتهای رنج بعدی نداریم. با این همه در سوی خالی زندگی به عیش های بزرگ ساکنان بالای شهر می نگریم و افسوس می خوریم که برای مزدی حقیر جان می دهیم و آرام آرام شاهد جان کندن وجودمان هستیم. و آنها بی پروا از حال ما سگ هایشان را به آغوش می گیرند و برای زایمان آنها به سور و پایکوبی میلیاردی می نشینند.
🌐 بپذیریم که یا از آدمیت خیلی دوریم یا اصلا با آدمیت نسبتی نداریم. وگرنه در مصیبت مرگ این همه کودک معصوم در غزه ؛ یا پر پر شدن هموطنانمان در کرمان و یا سوز سرمای خانه های بی سقف در جنوبی ترین نقطه های کشور و در سیستانِ محروم نمی شود سر بر بالشِ آرامش گذاشت. نمی شود چشمها را بست و با آهنگ ملایم زیر نور آبی چراغ به خواب رفت. نمی شود این همه هیاهو و رنج و گریه را دید و از کنار این همه غم راحت رد شد. آن وقت میانِ عصیان وجدان و دل ؛ و آشوبِ احساس برای همدردی و همزادی با این همه مظلوم ؛ خانواده ای در سور زایمان سگ شان به جشن می نشینند و اسکناس ها را برای دور همی ها و نشاندن لبخند بر لبان سگ ؛ خرج مراسم تولد توله تازه به دنیا آمده می کنند. گاهی باید پذیرفت که سگ ها از انسان ها خوشبخت ترند !
🌐 جایی که خدا نیست آدمی مجاز است هر کاری که می خواهد بکند. هر راهی که می خواهد برود. و هر حرفی که می خواهد بزند. اما جایی که خدا هست نمی شود بر هر مسیری رفت. هر کاری کرد و بر هر کلمه ای مختار بود. و آنهایی که خدا را بر هر رفتار و گفتاری ناظر و شاهد می بینند ؛ نمی توانند بر مرثیه ی غم بار دیگران چشم ببندند و درد آنان را نبینند و بر سوگ و نداری آنان بی تفاوت باشند. اگر چنین اند که انسان اند. و کسی که انسان است منش و مرامش از چهارچوب انسانیت خارج نیست. و غیر از این اگر باشد همان سگی که زاییده و توله اش را به آغوش کشیده شرف دارد به آدمهایی که تحقیر همنوعش را می بیند اما کور است و چشمی برای دیدن ندارد. نمی دانم چرا این روزها این قدر خدا را دور و دیر می بینیم …!
**جعفر بخشی بی نیاز
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.