به من چه. به تو چه. به ما چه. و … اینها چند نمونه ی کوچک از تم های رفتاری موجود در بین آدمهای کوچه و بازار است. در جامعه ی شلوغ و به هم ریخته ی ما که بود و نبود آدمها را همین تم ها مشخص می کند. نگاهی بی تفاوت و بی خیال به اتفاقات و حوادث روزمره. نگاهی که بر ساخته برخی آموزهای اخلاقی و مذهبی، عرفی و سیاسی ست که سالهاست در تاریخ معاصر ما رشد کرده و هنوز هم می توان رد پای آن را در ناخودآگاه جمعی ما در همه جا جستجو کرد.
🌐 بی خیالی از آن چه در مقابل چشمان ما رخ می دهد و ما گویی آن را نمی بینیم. آسیب های جدی آن را درک نمی کنیم و به ویژه در ساحت ها و ساختارهایی که موجب بی آبرویی و بی عفتی و هتک حرمت کسی می شود خود را به خواب می زنیم و از کنار آن ساده و معمولی عبور می کنیم.
🌐 همواره و امروزه بیشتر ؛ همه از شکاف طبقاتی رنج می بریم اما دچار سوء تفاهم های طبقاتی هم در لایه های گوناگون نظام اجتماعی هستیم که ما را وا می دارد بر طبقات مرفه به نگاهی کینه توزانه و جامعه ی فرودست نگاهی ترحم برانگیز داشته باشیم و هر یک را به چوب قضاوتمان برانیم. ما پوست کلفت شده ایم و روی احساس و وجدانمان لایه ای زُمخت و قطور کشیده ایم که به وقت دیدن و حس کردن و درد داشتن و غصه خوردن نلرزیم و ناراحت نشویم و درد انسانیت نگیریم.
🌐 نخستین قصه انسان معرفت بود و هم ذات پنداری. همدلی بود و همراهی. قصه هایی اصیل که مولانا و حافظ خود را با آن آغاز کردند. تجربه ای از شاهکار آفرینش در یکدلی و وفاق. تا با همین صفت پا به جهان بگذاریم و با جدا شدن روح از بدن با همین ویژه گی ممتاز از این جهان کوتاه رخت بر بندیم. مصداقی عینی از توجه آدمی به آن چه در پیرامونش رخ می دهد و از دردهای دیگران به درد دچار می شود. اساسا زندگی روایت دردهای مشترک است. گرچه دردناک است اما لزوما هولناک نیست که شرط رشد آدمی همین تجربه و تحمل دردها برای تحول و تکامل مستمر است.
🌐 اما آدم امروزی و اینجا در کنار ما در گذار از دردهای خودش هنوز به بلوغ نرسیده که بخواهد بر دردهای دیگران بگرید و بر رنج های همسایه برنجد. می بیند اما خودش را به ندیدن می زند. می شنود اما خودش را به نشنیدن می زند. می فهمد و حس می کند اما گویی نه می فهمد و نه احساس دارد. بی خیال است و از کنار درد رد می شود چون این طور صلاح می بیند.
🌐 جامعه بی خیال شده است. بی تفاوت است. حتی بر مرگ آدمی. و این اتفاق بسیار تلخ است. ناگوار است. و بسیار هولناک.
**جعفر بخشی بی نیاز
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.