۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

موقعیت شما : صفحه اصلی » سینما و تئاتر » فرهنگ و هنر
  • شناسه : 25560
  • ۱۸ شهریور ۱۴۰۰ - ۹:۲۱
  • ارسال توسط :
زاپاتا
زاپاتا

زاپاتا

زاپاتاي دومي هيچ شباهتي به زاپاتاي اولي ندارد.

حسن لطفي / وقایع خبری

هر دو نفرشان در سپتامبر يا بهتر بگويم شهريور به دنيا آمده‌اند. با يك‌روز فاصله! اولي متولد ۱۶ و دومي متولد ۱۷ سپتامبراست. اما فاصله عمرشان با هم كم نيست. وقتي اولي به سراغ زاپاتا رفت دومي هنوز به دنيا هم نيامده بود. چيزي حدود سه سال به تولدش مانده بود. وقتي هم دومي به سراغ زاپاتا رفت اولي به قول قديمي‌ها آردش را بيخته و الكش را آويخته بود و در هشتادوچهار سالگي، از آخرين فيلمش (آخرين نواب يا آخرين مقتدر) هفده سالي مي‌گذشت. هر دو نفرشان با علاقه به بازيگري تئاتر شروع كردند اما وقتي پي سينما به تن‌شان خورد ترجيح دادند با كارگرداني فيلم باقي عمرشان را سپري كنند. اولي با نودوچهار سال سن نوزده فيلم و دومي با عمر نسبتا كوتاه پنجاه و يك سالش پانزده فيلم ساخت (بي‌شك اگر مرگ ناگهاني، غافلگيرش نمي‌كرد مي‌توانست تعداد فيلم‌هاش را بيشتر كند.) هر دونفرشان كم و بيش به سينماي اجتماعي دلبستگي داشتند و مشكلات جامعه را در قالب داستاني پركشش به نمايش مي‌گذاشتند. هر دو نفرشان جايزه‌بگير هم بودند. اولي از مراسم اسكار و دومي از جشنواره فيلم فجر جوايزي داشتند.

اما اين همه ماجراي آن‌دو نبود. علاقه‌شان به شخصيت زاپاتا باعث نشد تا نگاه‌شان به آدمي كه نامش زاپاتا است يكسان باشد. براي اولي زاپاتا قهرماني برآمده از ميان مردم بود كه اگر چه تا مرز تبديل به ديكتاتوري مقابل مردم پيش رفت، اما بخت با او يار بود و به جاي لعن و نفريني كه آيندگان نصيب ديكتاتورها مي‌كنند با به خود آمدنش مبدل به قهرماني حامي مردم شود كه مرده‌اش نيز زنده است. (در فيلم دو صحنه مشابه است در اولي زاپاتا دهقاني است كه همراه جمعي براي تظلم‌خواهي به رييس‌جمهور كشورش –   مكزيك –  مراجعه كرده است. وقتي رييس‌جمهور پس از شنيدن سخنان نماينده دهقانان، آنها را به صبر و دادگاه و قانون ارجاع مي‌دهد همه ظاهرا قانع شده و قصد رفتن دارند اما زاپاتا با اين استدلال كه دادگاه‌ها هيچ‌وقت به نفع دهقانان راي نداده‌اند و مردم نان‌شان را با گندم مي‌پزند نه صبر، در مقابل رييس‌جمهور مي‌ايستد. رييس‌جمهور هم با خشم نام او را مي‌پرسد و روي برگه‌اي يادداشت مي‌كند. اين اتفاق در صحنه‌اي ديگر هم رخ مي‌دهد. اما اين‌بار پرسشگر زاپاتاي به قدرت رسيده و شاكي جوان دهقان ديگري است.

زاپاتا از سر خشم كار رييس‌جمهور را تكرار مي‌كند اما وقتي اسم را مي‌نويسد به فكر فرو مي‌رود و اين فكر باعث مي‌شود به خودش بيايد و…) زاپاتاي دومي هيچ شباهتي به زاپاتاي اولي ندارد. بيشتر شبيه شخصيت دون‌كيشوت است. رفتار و سرانجامش هم نشان مي‌دهد كه خالقش چندان علاقه‌اي به او ندارد. قرار است زاپاتايش تسويه‌حسابي با جرياني خاص باشد. به همين دليل او را چه در زمان حيات و چه در زمان مرگ زنده نمي‌خواهد. شايد به همين دليل است كه زاپاتاي اولي پس از حدود هفتاد سال هنوز تماشايي است اما زاپاتاي دومي با گذشت بيست‌وهشت سال ديگر به قدرت سال ساختش نيست. شايد اگر دومي (رسول‌ملاقلي‌پور) عمرش به دنيا بود، مي‌توانست زاپاتايي ماندگارتر از زاپاتاي اولي (اليا كازان) بسازد. البته شايد!