شاید خیلی از ما دیری است که به اهمیت «سکوت» میاندیشیم آن هم در زمانهای چنین پرهیاهو. در دنیایی مدرن با انبوهی ازاکانتهای اجتماعی و تلفنهای لمسی، دل سپرده سکوت هستیم و دلداده نشنیدن سر و صداهای ریز و درشت. پارادوکس جهان مدرن هیاهو و سکوت خواستن و نخواستن است. همه جا هستیم اما گوشهای کز کردهایم، با انبوهی آدم مراوده داریم اما تنهاییم؛ پر حرف و سخنیم ولی تمنای سکوت داریم. بهتازگی کتابی ترجمه شده است که نویسنده نروژی آن در نوشته جذاب فلسفی گونهاش انسانها را به سکوت دعوت میکند. «کتاب پیادهروی؛ وسکوت، در زمانه هیاهو» نوشته «ارلینگ کاگه» با ترجمه خوب خانم شادی نیکرفعت. ارلینگ کاگه (متولد ۱۹۶۳در نروژ) نویسنده، فیلسوف، حقوقدان و کارآفرینی که خودش را بیش از همه یک جستوجو گر میداند، آنچنان که در عرض دو سال ماجراجویی با پای پیاده، به دیدار سه نقطه ویژه زمین رفته و آنها را در خلوت و سکوت تجربه کرده است.
در سال ۱۹۹۰، کاگه همراه یکی از دوستانش به قطب شمال رفت؛ حدود دو سال بعد از این سفر، به تنهایی راهی قطب جنوب شد و ۵۰ شبانه روز را در تنهایی و سکوت، با سورتمهای که مایحتاج سفرش را در آن گذاشته بود و دنبال خودش میکشید، به سر برد. سال ۱۹۹۴ هم راهی اورست شد.
ارلینگ کاگه با سبک خاص نوشتاری اش – جستارنویسی – و بازگویی تجربههای کاوش و جهانگردی و نیز طرح پرسشهایی درون گرایانه درباره مفاهیم مختلف زندگی خواننده را به تفکر و تأمل دعوت میکند تا به درون خود عمیق شود و به درک تازهای برسد. نویسنده در سراسر کتاب بهدنبال این پرسشها میرود که سکوت چیست؟ کجاست؟ چرا اهمیت سکوت از همیشه بیشتر شده؟ کاگه در کتابش به سکوت، شکوه و ابهتی خاص میدهد و در عین حال گاهی سکوت، ترس و وحشت خاصی را توصیف میکند.
ترسی که او از آن حرف میزند تأملی به یک مفهوم دیگر کتاب است: «هراس از بهتر فهمیدن خودمان.» کتاب با این دو مفهوم پیش میرود سکوت و درنگ در درون یا به عبارتی تنهایی. سطرهای آغازین کتاب با همین مفاهیم شروع میشود: «هزاران سال است آدمهایی که دور از بقیه زندگی کردهاند ـــ راهبانی که بر قله کوه زیستهاند، تارکان دنیا، دریانوردان، چوپانان یا مکتشفان که همیشه در سفرند ـــ به این باور رسیدهاند که کلید اسرار و کشف رموز زندگی در سکوت به دست میآید. نکته همینجاست. حسابی دریانوردی میکنید، اما در راه برگشت ممکن است بفهمید آنچه در پیاش بودهاید در درون خودتان است.» او از در جستاری دیگر از قطب جنوب مینویسد و روایتی دارد از سکوت و تنهایی و سختیهایش: «سکوت مونس من بود. در تنهایی و انزوا. بیهیچ تماسی با دنیای بیرون وادار شده بودم بیشتر در افکار و عقایدم تأمل کنم و حتی شدیدتر از آن در احساساتم.»
او در جای جای کتاب از این مفاهیم حرف میزند در باب ملال و بدهدفی، آشفتگی، اما راه حل آنها را سکوت میداند او آرام آرام با سکوت و بازگشت به درون، راه حلی را هم ارائه میدهد که شاید حرف اصلی کتاب آنجاست: «پیاده روی». نویسنده نروژی در کتاب نخستش «سکوت در عصر سر و صدا» بیشتر از سکوت نوشته است، اینجا پیاده روی جوهره اصلی کتابش است:«ما در سکوت خودمان غرق شده بودیم. برای نشنیدن سر و صداهای بیرون، اول باید درون ما با سکوت پُر شود: چنان لبریز که هیچ صدایی از بیرون به جهان درونمان راه پیدا نکند. راه رفتن و سکوت، به هم وابستهاند. هر چقدر سکوت، انتزاعی است، راه رفتن به همان میزان، مشهود و ملموس است.» و جایی دیگر مینویسد: «دلخستگیها و شوقهایم را به راه رفتن گذراندهام. با راه رفتن، از مشکلاتم دور شدهام.»
پیرمرد نروژی در بخشی از کتاب که دائماً خواننده را با مثالها و خاطرات و نوشتههای شعرا، فلاسفه و نویسندگان دیگر به تأمل درباب زندگی وا میدارد میخواهد خواننده را وادار کند که بداند در لحظه و حال حاضر نیستند: «تمام آن روزهایی که آمدند و رفتند نفهمیدم آن روزها زندگیام بودند.»
پیاده رفتن و قدم زدن را مکاشفههای درونی میداند. توصیف او از پیاده روی جذاب است، پیاده روی آدم را قبراق میکند و آرامش و شادی به ارمغان میآورد. او پند بقراط را یاد میآورد که اگر سرحال نیستید بروید قدم بزنید واگر هنوز پکرید بیشتر قدم بزنید.«من برای کشف سکوت چارهای نداشتم جز اینکه پاهایم را برای رفتن به دور دستها به کار بیندازم… تو راه میروی و از یاد میبری که داری راه میروی…راه رفتن هویتتان را میسازد، راه رفتن و سکوت، بههم وابستهاند. هر چقدر سکوت، انتزاعی است، راه رفتن به همان میزان، مشهود و ملموس است. دلخستگیها و شوقهایم را به راهرفتن گذراندهام. با راه رفتن، از مشکلاتم دور شدهام.در درد و شادمانی، راه رفتهام».
تمام صفحات کتاب ۲۰۰ صفحهای کاگه، به همین زیبایی و جذابیت جلو میرود و خواننده را در سکوت، با خود همراه میکند. کتاب پیادهروی؛ و سکوت، در زمانه هیاهو جلد ششم از مجموعه خرد و حکمت زندگی است. این اثر هم مانند دیگر آثار این مجموعه که در نشر گمان منتشر میشود به روایتهای زندگی و بیان پرسشهای مهم در باب زندگی و دعوت به تفکر میپردازد. این کتابها فلسفه را ساده نمیکنند بلکه از ابهت هراس آور فلسفه میکاهند. خواننده ممکن است خواندن این کتابها را به امید یافتن پاسخهای روشن آغاز کند: پاسخی برای مسأله تنهاییاش، چرایی مرگ، منشأ ملال و دل زدگی…کتابهای این مجموعه نسخه نمیپیچند و سیاههای از اعمال نیک و بد پیش روی شما نمیگذارند؛ بلکه میخواهند به فهم بهتر زندگی و پرسشها و تجربههایمان کمک کنند، چراغی بیفروزند تا در این اتاق تاریک زندگی و در لحظات دشوار، درکمان از پرسشهای بیپایان انسانی روشنتر شود، خواندن این کتاب را از دست ندهید.
جواد دلیری
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.