سید علی میرافضلی
پیش از آنکه نیما یوشیج، سبک شاعری خود را بنیان نهد و وزن نیمایی را عرضه بدارد، عروض شعر فارسی برای هزار سال، پایههایی پولادین یافته بود و تغییر این ارکان و قواعد، در ذهن و خیال هیچ شاعری نمیگنجید و تساوی مصراعها، همچون قانونی تغییرناپذیر، در ذهن شاعران فارسیزبان جاگیر شده بود. طول هر مصراع از لحاظ تعداد و طنین هجاها، باید با مصراع دیگر برابر میبود و این تساوی تا پایان شعر حفظ میشد. قافیه نیز سلطنت خاص خود را داشت و حضور اجباریاش در پایان ابیات، به شاعر مجال اندکی برای ایجاد تنوع و خلاقیت میداد.
در سالهای پایانی قرن سیزدهم، نیما یوشیج با درک ضرورت تحول موسیقی شعر فارسی و تغییر ریتم و فُرم فرسوده آن، قواعد کهن را فرونهاد و نظمی تازه را جایگزین آن کرد و آن، شکست وزن و تغییر اصل تساوی ارکان عروضی، تغییر نظام قافیهبندی و پایاندادن به سیطره بیت در شعر فارسی بود. تبعات این تغییرات، بسیار بود و با همین کار نه چندان خُرد، فُرم و فضای شعر فارسی دگرگونی یافت. حذف نظم مألوف قافیه و قید تساوی طول مصراعها، به تعبیر دکتر پورنامداریان، شعر فارسی را از تابعیت صورت و قالب رها ساخت و صورت را تابع شعر کرد و باعث شد صورت و قالب، پس از هستییافتن شعر حضور پیدا کنند، نه قبل از آن.
پایه وزن نیمایی، بر مبنای همان عروض سنتی است، اما در آن، تعداد ارکان یکسان نیست. نیما، شرط تساوی مصراعها را از میان برداشت و به شاعر، آزادی عمل بیشتری داد. او همچنین سطر را جایگزین مصراع کرد. سطر نیمایی میتواند تنها یک هجا باشد و میتواند تا دهها هجا استمرار یابد. درواقع کوتاهی و بلندی سطرها، وابسته به حس و حال و اقتضای سخن است، نه اجبار و اقتدار وزن که شاعر را مجبور به گفتن حرفهای زائد برای تکمیل و توازی مصراعها میکند. این سادهترین امکانی است که وزن نیمایی در اختیار شاعران گذاشت. نیما، ایجاد توزان و هارمونی بین سطرها را جزو ارکان اساسی وزن پیشنهادی خود دانسته است؛ یعنی کوتاهی و بلندی سطرها نیز حساب و کتاب دارد و باید به یک نیاز درونی پاسخ دهد و درنهایت، به هارمونی بینجامد. بهعبارت دیگر، علاوه بر کوتاه و بلندی مصراعها (طول سطر)، تعداد سطرها (ارتفاع شعر) نیز تابعی از نیاز واقعی شعر است.
مسئله مهم دیگر، پایانبندی وزن نیمایی، بهخصوص در اوزان متحدالارکان است که مستلزم ممارست و مهارت در بهکارگیری اصول وزن نیمایی است. بسیاری از شاعران که وزن نیمایی را آسان گرفتهاند، بهدلیل بیتوجهی به ظرایف پایانبندی سطرها، یا به ورطه بحر طویل درافتادهاند و یا بیتوجه به تکنیکهای تنوعدهی به نظام موسیقی وزن، گرفتار ریتمهای ملالآور شدهاند. شاعران موفق، توصیههای نیما را بهدرستی در شعر خود اجرا کردهاند. اما تلاش برخی نیز در شکست وزن و انقطاع سطرها، قرین توفیق نبوده است. البته برخی از سکتههای وزنی و خروج از هنجار وزن در نیماییهای نصرت رحمانی و م. آزاد، خصلت سبکی دارد و باید بهگونه متفاوتی با این شعرها برخورد کرد. ارزیابی توفیق شاعران امروز در بهکارگیری وزن نیمایی و لنگیها و ناهمواریهای گاه به گاه آنها، نیازمند یک برررسی جداگانه است.
نکته بعدی در طرح موسیقایی شعر نیمایی، تنوع بخشیدن به قافیه، متناسب با طبیعت کلام است. نیما، قافیه را زنگ مطلب میدانست و به اهمیت آن در ایجاد فُرم و فضا توجه خاص داشت. نظام قافیهبندی در شعر نیمایی، تابعی از فُرم شعر و برگرفته از حس و حال بندبند شعر است؛ نه طرحی از پیش تعیینشده. این سبک قافیه، علاوه بر بههم زدن عادات ذهنی مخاطبانی که با طرز قافیه در شعر کلاسیک خو گرفتهاند، در عوض کردن فضا در هر بخش شعر و حس القایی آن نیز نقش اساسی دارد. موسیقی قافیه در برخی از شعرهای نیما، حتی از قالبهای سنتی نیز بیشتر است. اما هوشمندی نیما، ایجاد تنوع در قافیه و در عین حال، نظارت دقیق بر هارمونی آنهاست.
بسیاری از شعرهای نیما، از ترکیب چند بند تشکیل شده است. در اغلب این شعرها، هر بند برای خودش قافیههای مجزا دارد و با بندهای دیگر همخوان نیست (شبیه نظم قافیه در قالب چهارپاره). این رایجترین شکل قافیهبندی در شعرهای نیماست. اما در بعضی از شعرها (مثل: او را صدا بزن، بخوان ای همسفر با من، ماخ اولا، اجاق سرد و شعر معروف مهتاب) قافیه بندها با هم یکسان است اما هر بند نیز به اقتضای کلام، قافیههای درونی دارد؛ شبیه بعضی غزلیات مولانا که هم قافیه درونمصراعی دارد و هم قافیه مرسوم بیت به بیت. برخی از شعرها (مثل: سوی شهر خاموش، بر فراز دودهایی)، حالت ترکیبی دارند؛ یعنی چند بند همقافیه داریم، اما بندهایی هم هست که قافیه مجزا دارند. شعر نیمایی امکانات متنوعی را برای ارتقای موسیقی شعر در اختیار شاعران گذاشت. از پیروان نیما، قافیه در نیماییهای اخوان ثالث بیشترین نزدیکی را به طرح قافیه در شعرهای نیما دارد و سهراب سپهری، دورترین فاصله را. در نیماییهای سپهری (از صدای پایآب به بعد)، قافیه تقریبا هیچ نقشی ندارد و آنچه هست از سر اتفاق است تاآنجا که میتوان شعر او را نیمایی بدون قافیه (آزاد) نامید.
با وجود آنکه در آغاز کار بهنظر میرسید شعر نیمایی در تضاد و تباین آشکار با شعر قدیم فارسی باشد، با گذشت چند دهه، مشخص شد که پیشنهادهای نیما، عامل مهمی در استمرار و حفظ ارجمندی شعر کلاسیک فارسی بوده است. این پیشنهادها، علاوه بر افقهایی که بر ذهن و زبان شاعران گشود، باعث گشایشهای ناگزیر در قالبهای سنتی نیز شد. به تعبیر بنده، شعر نیمایی توانست شعر کلاسیک فارسی را از اضمحلال نجات دهد. شرح و بسط این موضوع، مجال گستردهتری میطلبد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.