کتاب «آسمان چهارم» پاسخی به ندای درون و اجابت دعوتی بزرگ است. ندایی که خواننده را در مسیر بازگشت پیامبر اسلام (ص) از حجهالوداع، به منطقه غدیر خم میرساند تا از زاویهای نو، پیام جانشینی حضرت علی (ع) را به گوش برساند.
سفر الیاس، صبح، قبل از طلوع خورشید شروع شد. سفری یک نفره با مشکی آب و کیسهای خرما و گوشت خُشک. او با لباس و دستاری سفید، سوار بر اسبی که رنگ سرخ عجیب و بیمانندی داشت در صحرا میتاخت و به هیچ چیز جز کاری که در پیش داشت فکر نمیکرد.
کتاب «آسمان چهارم» روایتگر داستان فردی به نام «الیاس»، از یاران حضرت محمد (ص) است که در خواب صدایی او را به سمت مکه فرامیخواند تا شاهد اتفاقی بزرگ باشد، اما پس از اینکه الیاس در مأموریت خود برای مسلمان کردن مردم قبیله ربیع، با تیر دشمنانش زخمی میشود، «تیهان» خواهرزاده یازده سالهاش را توسط اسب سرخ رنگ و عجیب خود، به سمت مکه فراری میدهد و به او میگوید: «فقط برو… نمان. به مکه برو شاید بفهمی چرا صدایی در خواب مرا به مکه دعوت میکرد. شاید بفهمی چه اتفاقی قرار است آنجا بیفتد.»
گویا این مأموریت که با کمک و همراهی فرشتهای از آسمان چهارم – که در قالب یک اسب سرخ رنگ در این داستان حضور دارد- وسیلهای است تا پیام مهمِ پیامبر اسلام (ص) در غدیر را به گوش مخلوقات (مسلمان و غیر مسلمان) برساند تا همه هستی برای شنیدن این پیام در حجه الوداع حاضر و شاهد باشند. در این میان شیطان رانده شده، نیروهای خود در زمین را به کار میگیرد تا مانع از لبیک به ندای پیامبر و تحقق غدیر شود.
فریبا کلهر در این اثر داستانی بلند، خیال و واقعیت را با هم پیوند میزند تا داستانی جذاب درباره غدیر خلق کند. از ویژگیهای چنین آثاری، مشخص بودن پایان ماجرا برای مخاطب است؛ بنابراین آنچه میتواند اثر را برای خواننده جذاب و پرکشش کند، شیوه روایت ماجراست. کاری که کلهر با به تصویر کشیدن حوادث پیرامون واقعه غدیر و بهرهگیری از نثری روان، قدرت تخیل و مایههای طنز، در کتاب «آسمان چهارم» برای نوجوانان ارائه کرده است.
تیهان در این مسیر پس از پیمودن فراز و نشیبها و تحمل مشقتهای فراوان، در مسیر مکه خود را به منطقه غدیر میرساند؛ اما زمانی به آنجا میرسد که دیگر واقعه بزرگ اتفاق افتاده بود. او نقل واقعه غدیر خم را از زبان مرد جوانی که در آنجا حاضر بود، میشنود. آن جوان که از زخمی در دست خود رنج میبرد «الیاس» بود… این صحنه در کتاب به زیبایی توصیف شده است: «انگار دنیا از حرکت ایستاد. سکوت شد. شترها خاموش شدند. اسبها آرام گرفتند … مرد جوان ادامه داد: رسول خدا گفت هرکس که من مولای اویم، علی مولای اوست. گفت خدایا! دوست بدار هرکس علی را دوست بدارد و دشمن بدار هرکس او را دشمن بدارد؛ و یاری کن هرکس او را یاری کند و واگذار هرآن کس را که ترک یاری او کند.»
فریبا کلهر نویسنده این اثر داستانی می گوید: داستان این کتاب فرصت خوبی برای آشنایی نوجوانان با حال و هوای مکه، مدینه و یمن در زمان واقعه غدیر خم است.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.