امام، ریشه درد را در استبداد و استعمار می دانستند که این دو با هم هستند؛ یعنی استعمار برای منافع خود استبداد را خلق می کند و اگر استبدادی وجود دارد، آن را تقویت می کند
آیت الله هاشمی در تحلیل شخصیت امام و بیان خاطرات خود در باره نقاط برجسته اندیشه امام ، که منشأ حرکت مهم تاریخی زمان ماست [انقلاب اسلامی] اینگونه نقل می کند که:
اولاً: من در طول دوران طلبگی و تحصیل و تحقیقم با شخصیتی مثل امام برخورد نکردم که مجهز به آشنایی با عمق مسائل اسلام باشد؛ جهان را از طریق فلسفه به خوبی بشناسد؛ خدا را از طریق عرفان ناظر ببیند؛ با مبانی عقیدتی اسلامی کاملاً مجتهدانه و عالمانه و از طریق بحثهای کلامی برخورد کند و با معارف اسلامی هم در ابعاد فقهی و هم در ابعاد اخلاقی آن از طریق علم اصول، فقه و اخلاق ارتباط داشته باشند. این سطح دانش که در همه اینها در سطح اجتهاد صاحب نظر بودند، حفظی و متعلق به دیگران نبود، تقلید نکردند و وابسته به دیگران نبودند. تفکری بوده که خود ایشان به آن رسیدند و روی آن ایستادگی کردند و زندگی خود را نیز با تفکراتشان تطبیق دادند. پس اسلام شناسی به معنای وسیع از عقاید تا اخلاقیّات و خداشناسی و از مبدأ تا معاد، مهمترین زمینه فکری و روحی اندوخته های شخصیتی ایشان بوده که برای کارها و شناختهای بعدی مبناست.
ثانیاً: شناخت جهان، بخصوص ایران و جریانهای تأثیرگذار بر تاریخ آن دوران بود که ایشان استعمار را به خوبی می شناخت. بی دلیل نبود که ایشان این قدر به سلطه امریکا حساس بودند. چون در آن دوره که ایشان فعال بودند و افکارشان را بروز دادند، امریکاییها سردمدار مسائل منطقه و جهان بودند. قبل از آنها دیگران بودند و هنوز هم هستند. همین مسئله باعث شده که ایشان تهاجم اصلی را در مسائل جهانی خود، به سمت قدرت استعماری امریکا متوجه کردند.
درباره داخل ایران و دنیای اسلام هم، از پیش از پیروزی انقلاب تا آخر دوران حیات در اوقات فراغت، گاهی با ایشان بحث می کردیم. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که احزاب در مناطق ما، بخصوص در ایران معمولاً کم محتوا و پوشالی هستند و در زندگی مردم تأثیرگذار نیستند. این یک تفکر جدّی برای ایشان بود؛ چون دیده بودند که از ابتدای مشروطه احزابی به وجود آمدند؛ اما همواره طلوع، غروب و افول داشتند و هیچ وقت هم به جایی نرسیدند. همیشه بعضیها پل نفوذ خارجیها شدند و بعضیها دور خودشان می گشتند.
مسأله دومی که ذهن ایشان را بسیار مشغول کرده و برای ما در حدّ اسطوره شده بود، این بود که ایشان به مردم خیلی اتّکا داشتند و فکر می کردند که هر کاری که بخواهد در دنیای اسلام و جهان سوم انجام شود، بدون حضور مؤثر مردم نمی شود. شرایطی نمی دیدند که یک شخص، گروه، حزب و یا چند نفر روشنگر بتوانند جامعه را عوض کنند. به این اندیشه مبنای اسلامی می دادند.
ایشان استدلال قوی ای داشتند. رویه پیغمبر اکرم(ص) هم همین بود که توانست مردم را بسیج کند و با مردم در «جزیرة العرب» کار خودش را آغاز کرد و تا به اندازه کافی مردم در اختیارش نبودند، کار اساسی را شروع نکرد. ایشان فکر می کردند در زمان ما و لااقل در این دوره تاریخ ـ شاید در گذشته هم همینطور بوده باشد ـ نمی توان از بدنه مردم غفلت کرد و هر وقت بدنه مردم وارد صحنه شود، هیچ کس نمی تواند راه را منحرف کند و اگر مردم غایب بودند، هیچ چیز قابل اطمینان نبود.
تفاوتی که وجود داشت، این بود که ایشان می فرمود: «این احزابی که ما می شناسیم، نمی توانند پل بین نظام و مردم باشند. مردم مستقلاً باید با نظامشان سر و کار داشته باشند. این افکار آنها به تاریخ اسلام، بحث بیعت و آیاتی از قرآن که به خوبی استدلال می کردند، متکی و برای ما قانع کننده بود و تا آخر عمر هم به این فکرشان ـ با آن همه قدرتی که به دست آورده بودند ـ وفادار بودند. بالاخره کسانی که به قدرت و آن همه محبوبیت می رسند، ممکن است غرور و اشتباه، آنها را از مبانی اولیه فکرشان جدا کند و بین آنها و مردم فاصله بیندازد. در مورد امام این اتفاق نیفتاد. همان جمعیتی که در استقبال ایشان در بازگشت از تبعید ۱۴ ساله شرکت کردند، همان جمعیت در تشییع جنازه ایشان در ایران و سرتاسر کشور و شاید خیلی جاهای دنیا ابراز احساسات و تأثر کردند.
این نکته بسیار زیبا برای یک رهبر است. اگر این تفاوت بود، در جهت تقویت احتمالی مردم و نه در جهت تضعیف بود. پس ما با مبانی اسلامی و تجربه تاریخی تکیه کردن بر مردم، کاملاً با ترفندهای استکباری و استعماری آشنا بودند. این نکته می تواند در تصمیم گیریها و موضع گیریها و در بسیاری از اموری که انسان روزانه با آنها مواجه می شود، خیلی مهم باشد. ندیدم که امام در موردی فریب بخورند. ممکن است هر کسی باشد که در امورش اشتباهی کند، امّا ایشان فریب ترفندهای استعماری را نخوردند. چه در دوران مبارزه و تبعید که بسیار سخت بود و چه در دوران پیروزی و جنگ و دفاع مقدس فریب نخوردند. در همه شرایط می دیدم که ایشان تحذیر می کنند از اینکه ترفندها و قیافه عوض کردنها و نرم زبانیها و چرب زبانیهای مستکبران ما را فریب دهد.
می گفت: «راه مشخص است.» ایشان درد را تشخیص داده بود. مثل یک طبیب حاذق می دانستند دردهای زمان ما به استکبار، استعمار، نفوذ اجانب و برنامه های تحمیلی آنها برمی گردد.
در همین مسأله ایشان از حکومتها و دولتهای وابسته به استکبار در جهان سوم و بخصوص دنیای استکبار تنفر داشتند. این یک اندیشه جدید، منتها در همان رابطه است. می فرمودند: «اینها بسیار خطرناک هستند. این گونه آدم ها برای منافع خودشان پل پیروزی کفر و استعمار می شوند و کشور، دین و میهنشان را در خدمت استعمار می گیرند. اینها بسیار خطرناک و مضرّند.» اصلاً راه آشتی با چنین نظامهایی را نمی پذیرفتند و تا آخر هم همین طور بودند. آن ارتباط با مردم و این هم بیزاری از حکومتهای عامل استکبار و وابسته.
امام ریشه درد را در استبداد و استعمار می دانستند که این دو با هم هستند؛ یعنی استعمار برای منافع خود استبداد را خلق می کند و اگر استبدادی وجود دارد، آن را تقویت می کند و استبداد هم برای تداوم کار خود در مقابل طغیان ملت به استعمار متکی می شود و تغذیه می کند و قدرتش از استعمار است. استبداد و استعمار دو لبه قیچی هستند که مردم را می خورند و در این میان، مردم تحت محاصره این دو قدرت هستند. امام در یک زمان با هر دو مواجه شدند. می دانستند بودن استبداد به معنای حضور استعمار و پذیرش استعمار به معنای تقویت استبداد است. استبداد است که برای منافع خود در مقابل مردم به قدرت خارجی متّکی می شود و استعمار برای اینکه ملتی را غارت کند، به عوامل خاصی که قدرت در دست آنهاست تکیه می کند. کار بسیار دشواری بود. شما که اهل تحقیق هستید، ببینید در نهضتهای ملّی و اسلامی در جهان سوم کم پیدا می شود یا پیدا نمی شود. نهضتی که همزمان با قدرت داخلی و همچنین با قدرتهای خارجی درگیر باشد. نوعاً به جایی متکّی بودند. حالا یا به شرق یا به غرب و یا جاهای دیگر و شما این ویژگی را در انقلاب اسلامی ایران می بینید که هیچ کس انقلاب ما را در زمان مبارزه هدایت نکرد. منظور از کس، حزب، دولت و یا کشور است؛ و الاّ افراد کم و بیش بودند. این اندیشه خیلی مترقّی است؛ البته اگر قدرت اجرا داشته باشد. خیلی جاها ممکن است نتوانند واقعاً این کار را انجام بدهند. این شبیه معجزه است. ولی امام توانست این کار را انجام دهد. از مردم و روحانیت در دوران انزوا استفاده کردند.
با آن افکار و اندیشه که ذکر شد، با آن علم، اطلاع و قدرت اجتهادی که داشتند، با شناختی که از جهان، خدا و معاد داشتند، ایشان توکلی داشتند که آن هم از هدایای خدا بود. انسانهای متوکل کم نیستند، ولی متوکلان ممتاز کم هستند. امام، فوق العاده خدا را حاضر، ناظر، قادر و مؤثر می دیدند.
مسائلی که ایشان درباره آسیب پذیری مستکبران، وضعیت بودن آنها و قوی بودن ملتها دارند، برای خیلیها قابل درک نبود، اما الان وقتی نگاه می کنیم در تاریخ و در همین دور و بر خودمان، می بینیم ابرقدرتی مثل امریکا در عراق آمده و زانو زده و کشتی اش به گل نشسته است. وقتی با صدام مواجه می شود، مثل بلدوزر همه چیز را صاف می کند و می رود، ولی وقتی که با مردم مواجه می شود، زانو می زند و به زمین می خورد، تسلیم می شود، و این حالت عجز را به خود می گیرد که شما دارید می بینید.
واقعاً متن آموزه های امام همین مسأله را به ما می گفت و واقعاً همین بود. البته خودمان قبلاً در ایران آن را تجربه کرده بودیم. در ایران امریکا بیشتر از همه جا حضور داشت. به شاه فرمان می دادند و او اجرا می کرد. امام قدرتهای این چنینی را کاخ شیشه ای و آسیب پذیر و ملت را آسیب ناپذیر می دانستند. به شرط اینکه ملت آگاه باشند و درست هدایت شوند و به صحنه دعوت، و در صحنه هم اداره شوند؛ که امام خودشان این کار را خوب انجام می دادند.
به هرحال اگر بخواهم مجموعه صحبتهایم را جمع بندی کنم، این است که هوش فوق العاده امام، دانش بسیار قوی، مطالعات فراوان امام و دیدن حوادث خاص در دوران زندگی خودشان که همه درس بوده اند، در امام مجموعه ای از اندیشه ها را به وجود آورده بود که نتیجه اش این انقلاب عظیم شد.[۱]
رهبری پیامبرگونه امام
باید در سیاستها و رهبری پیامبرگونه امام خمینی بیشتر تفکر و تعمق کرد تا بفهمیم در این سالها چه اتفاقی برای ایران افتاد؟ و چگونه این مسیر را با افتخار طی کردیم؟ محور و قهرمان این حرکت و تاریخ پر بار کشور، شخص حضرت امام بودند و باید وجود ایشان را در تاریخ خود به عنوان لطف خداوند بنگریم. تنها انسان خودساخته و تحت تأثیر احکام و معارف و اخلاقیات اسلامی به مانند امام خمینی می توانست چنین حادثه بزرگی را به وجود آورد. اگر خود ما در بطن حوادث حضور نداشتیم و تنها از طریق تاریخ آن را می خواندیم، برایمان به مانند افسانه و داستان می نمود؛ ولی امروز همه می دانیم که فقط با نیروی متکی به روح بزرگ و اراده و ایمان و ارتباط با خدا و همچنین پایگاه نیرومند مدیریتی مانند امام، توانستیم از سدّ مشکلات با موفقیت عبور کنیم.[۲]
سیستم ولائی
به نظرم ملت ما در همین دوره کوتاه دوران مبارزه ـ که از سال ۴۰ یا ۴۱ آغاز شد ـ و نیز دوره چندساله بعد از پیروزی تاکنون که آن را بررسی می کنیم، قدر این سیستم ولائی را می داند. چه کسی می توانست غیراز امام ـ ولی فقیه، مرجع تقلید و شخصیتی که امروز دنیا قبول دارد یک معجزه تاریخی انجام داد ـ کشور ایران را از دست استبداد خانواده پهلوی، و از دوره ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی مستکبر، و از زیر نفوذ جهنمی امریکا و
انگلیس و بطور کلی استکبار نجات بدهد؟[۳]
پدیده قدرت
ما از همان روز اول که به پدیده قدرت، نگاه زمینی و واقع بینانه داشتیم کسانی که آمدند و نگاه صرفاً متافیزیکی را دامن زدند و آن را مرتب مطرح می کنند، قبول نداریم. از همان ابتدا، امام خمینی هم، همین را می گفت. شما حرفهای ایشان را ببینید که مشروعیت را به مردم می دهد.[۴]
ایجاد حکومت اسلامی
نهضت اسلامی ـ که اوایل اسم انقلاب نداشت ـ با هدف ایجاد حکومت اسلامی شروع شد و این هدف در قلب امام بود و در ظاهر خیلی نمود نداشت. مسأله مهم این است که امام توانست حوزه را بعد از آنهمه مرارتها و تجربه های تلخ گذشته دوباره وارد صحنه سیاست و حکومت خواهی بکند. این اصلاً در تاریخ نبود، مقاطع تاریخ ما حوزه های نیرومندی را نشان می دهد؛ اما به این شکل، هیچ یک از حوزه ها وارد میدان نشده اند. امام این کار را انجام دادند.
نکته دیگر این بود که یک رهبر اسلامی که شرایط تقلید را دارد و مقلَّد مردم است، نظر بدهد که ما باید به طرف حکومت اسلامی برویم. معمولاً علمای گذشته این کار را نمی کردند. شما بقیه بزرگان، افرادی مثل مرحوم شیرازی که فتوای تنباکو را می دهد، یا کسانی که با آن عظمت در گذشته بودند، مرحوم صاحب کفایة یا مرحوم صاحب عروة، و قبل از آنها بزرگان دیگر را ببینید، با این داعیه، به میدان آمدند ـ گرچه در سالهای اول نمی گفتند ـ این واقعاً یک مسأله بدیعی است. تدوین ولایت فقیه کار مهمی است، آن هم در شرایطی که مرجع تقلید و رهبر در تبعید است و آنجا هم حکومت بغداد اجازه تحرّک به ایشان نمی دهد. در نجف اختیار خانه، کوچه، مدرسه و درسش را هم ندارد. امام به فکر نوشتن حکومت ولایت فقیه می افتد و آن کتاب به وجود می آید و آن محتویات جزء برنامه مبارزه داخلی کشور قرار می گیرد. آدم باید بفهمد که چگونه فکر امام در این مسیر حرکت کرده و چه زمان مناسبی انتخاب کرده اند.[۵]
سنّت شکنی امام
در زندگی امام امت، بهترین نمونه های شکستن طلسمها و بیرون آمدن از فضاهای خودساخته ای که انسانها را محصور کرده، فراوان می بینیم. اصل شرکت در مسائل سیاسی، و مبارزه ای که امام به این صورت راه انداختند، همین خودش یک سنت شکنی بود. آن روزها چنین چیزی در جامعه نبود و تز جدایی دین از سیاست با عدم دخالت روحانیت در سیاست یک چیز پذیرفته شده ای بود در خشکه مقدسها و محیطی که محیط رشد روحانیت بود؛ و امام این را شکستند.
اینکه امام حاضر شدند از عراق به پاریس بروند، در آن زمان این یک سنت شکنی بود. آن روزها پذیرفتنی نبود اینکه مرجع تقلیدی در جایی مثل پاریس، انقلاب را هدایت کند. ایشان شاید به جاهای دیگر می توانستند بروند. در داخل هم، از آن روزی که ایشان تشریف آوردند و حرفهای جدیدی که در همه ابعاد مطرح کردند، خود گویای این مسأله است.
فتواهای اخیری که حضرت امام دادند، اگر چه از لحاظ موضوع چندان مهم نیست ولی در همین بحث می گنجد. اینکه مسأله شطرنج را عوض کردند، اینکه در موسیقی نظرات جدیدی ابراز کردند، در بین مراجع ما چنین شهامت و جسارت و آمادگی گفتن حق معلوم نیست همیشه وجود داشته باشد.
این حرفی که امام برای آخرین بار گفتند و هنوز رویش بحث نشده، مسأله تعریف اجتهاد مناسب جامعه اسلامی را، که حرفی بسیار پرمعنایی بود. ایشان فرمودند: این اجتهادی که امروز می تواند کارساز باشد در جامعه امروزی ما، اجتهادی نیست که انسان در حوزه و در حجره محدود، و در محیط دربسته و دور از واقعیتهای جامعه بنشیند و فقه اسلامی را بخواهد از منابعش در بیاورد.[۶]
آرزوی امام
امام یک آرزوی بزرگ داشت که در زمان خودشان خیلی ندیدند، اما پایه اش را گذاشتند و رفتند، و آن هم استقلال اقتصادی و بی نیازی کشور و نشان دادن بعد سازندگی مکتب اسلام است. این برای امام فوق العاده مهم بود. امام در اواخر عمر که احساس کردند عمرشان در حال تمام شدن است و دیدند کسی بعد از ایشان نمی تواند این جنگ را اداره بکند و کشور ضعیف می شود، هم جنگ را با آن تلخی تمام کردند و هم سیاستهای سازندگی را نوشتند و به ما دادند.
البته رهبری امروز، آیت اللّه خامنه ای، در آن زمان رئیس جمهور بودند. جلسات زیادی داشتیم، پیشنهاداتی هم دادیم، ولی امام این سیاست را ترسیم کردند و راهش را هموار کردند. مسأله ولایت و رهبری را که خطر مهمی برای کشور شده بود، حل کردند؛ همه چیز را آماده کردند برای آن هدف مهم بعد از جنگ و دفع دشمن که چه باید بکنیم. ای کاش امام می ماندند و نتیجه طرح سازندگی را می دیدند. این از آرزوهای مهم امام بود.[۷]
چشم انداز وسیع امام
با بازنگری به تاریخ یکصد سال اخیر و آنچه که در مصر، عراق، افریقا، ایران، هندوستان، در سراسر جهان به طور عموم روی داده است، حاکی است که چهره ها و شخصیتهای اسلامی که برای استقرار نظام اسلامی مبارزه و فعالیت می کردند، لیکن چشم انداز وسیعی نداشت، ولی به دلیل متعدد بودن این کانونهای مبارزه در دنیا، زمینه مناسبی فراهم بود که این شرایط نصیب حضرت امام نیز می شد که شناخت زمینه موجود نیز از ویژگیهای مدیریت و رهبری به شمار می رود و تا رهبری نیز ضرورت سرودن فلان شعار را اعلام نماید و امام به خاطر کشف نمودن همین زمینه، بسرعت وارد میدان شد و به پیشبرد آن هم پرداخت و اقدامات ایشان هم در این راستا در زمره کارهای فوق العاده زمان بود.[۸]
تبلور اندیشه های امام
افراد بسیاری بوده و هستند که در راه آرمانها و اندیشه های خود تلاش می کنند، ولی محدود هستند. کسانی که به اهداف و آرزوهای خود برسند. ایشان چون برای خدا قیام کرده بود، توفیق الهی نصیبش شد و ضمن انجام وظیفه الهی به بخشی از آرمانهای خود در زمان حیات دست یافت. بنایی که امام برپا کردند آنچنان محکم است که روح بلند ایشان در آینده شاهد توسعه و بسط افکارشان خواهد بود.[۹]
اندیشه های مخالف امام
اندیشه های امام همان موقع هم در جامعه مخالف داشت، منتها بروز نمی دادند. الان کمی میدان پیدا کرده اند و بروز می دهند. امام قبل از انقلاب هم با افکاری که داشتند، در حوزه مظلوم بودند. فکر می کنم الان هم افکار امام بخصوص در حوزه ها و در بین جوانها باطراوت است.[۱۰]
فرهنگ عاشورا
امام خمینی با دستمایه های نیرومند از فرهنگ عاشورا و حرکت امام حسین(ع) و با اصول دین و برداشتهای درست از مبدأ و معاد توانست شجره خبیثه استبداد و کفر خانمانسوز و مسخ کننده فطرت و جوهر انسانی را در ایران از بن بر کند و با همراه کردن توده ها، روحیات ملت کفر ستیز و استعمار را علیه دشمنان اسلام بسیج کند.[۱۱]
دنیای اسلام
آشنا کردن دنیای اسلام با هویت، قدرت و ذخائر خود، از دیگر اندیشه های امام بود که تحقق یافت و مردم بیدار و آگاه شدند. اگر امروز می بینیم که تمامی توان استکبار، در پشت یک کتاب کفرآمیز قرار گرفته و شکست می خورد، یک راه روشن به اندیشه های امام است. امام در عرصه فکر و اندیشه، خوب عمل کرد و موفق بود. امام میل داشتند باور کنند، کفر جهانی خشم و کینه ای آشتی ناپذیر با اسلام دارد. هر چند که این کار سخت بود بواسطه در دست داشتن ظواهر فریبنده دنیوی در دست استکبار، ولی انجام شد.[۱۲]
برخورد با افراط کاریها
گاه افراط کاریهایی در مسائل مملکتی و اجتماعی دیده می شد که البته از روی حسن نیت بود، امّا امام شدیداً با آن برخورد می کردند. مثلاً یک بار عده ای گفتند: دختر و پسر نمی توانند در یک کلاس بنشینند. وقتی امام امّت این حرف را شنیدند، عصبانی و ناراحت شدند. از نظر ایشان دختر و پسر می توانند در یک کلاس بنشینند و دیواری هم نباید میان آنان کشید. منتها باید عفت و اخلاق اسلامی به دقت و شدّت رعایت شود.[۱۳]
محدوده تفکر امام
امام خمینی رهبر عظیم الشأن و فقید انقلاب اسلامی به همه جهان اسلام متعلق بود و وجود عزیزش که در سلطه عرفان الهی قرار داشت و نیز تفکر الهی ایشان، محدوده جغرافیایی را نمی پذیرفت.[۱۴]
اندیشه های صادقانه امام
امام در بیشتر مسائل اظهارنظر فرموده اند و هر کس ممکن است به لحاظ جریان فکری خودش برخی از بیانات ایشان را نپسندد و برخی دیگر را مورد توجه و وسیله تقویت خود و باندش قرار دهد، ما باید بعنوان امت مخلص امام به مجموعه بیانات امام احترام بگذاریم و از تقطیع فرمایشات ایشان جدّاً خودداری کرده و با افکار و اندیشه های امام برخورد صادقانه بکنیم. نباید بگذاریم هر جریانی به نفع خودش، بخشی از بیانات امام را مورد استفاده قرار داده و دیگران را مورد تعرض قرار بدهد. خط امام را هر کس قبول می کند باید مجموعه معارف امام را قبول کند و این تعبد باید نسبت به کل فرمایشات ایشان باشد.[۱۵]
تفکر سازنده امام
دنیای کفر خبیثانه تلاش می کند تا نگذارد شخصیت امام آنچنان که هست برای مردم روشن شود. استکبار در تلاش است از مطرح شدن امام بعنوان الگویی مناسب جلوگیری کند، چرا که در این صورت افکار ایشان برای استکبار خطرناک است. یکی از رذالتهای استکبار جهانی درباره امام این است که القاء کند زندگی و مشی امام مستلزم فقر و عقب افتادگی و خرابی است و در میان مسلمانان دنیا تبلیغ می کنند تفکر حضرت امام با سازندگی، رفاه، استفاده کردن از منابع طبیعی و پیشرفت سازگار نبودهاست. در کشور ما هم آدمهای نادان و یا خیلی رند، ویرانه ای می خواهند تا جغدگونه ناله کنند و اسم این را «روح امام» می گذارند؛ اما امام از آن بیزار است. هنوز چند روز از قبول قطعنامه نگذشته بود که امام دستور تشکیل شورای سیاستگذاری بازسازی را دادند.
وقتی ایشان قبل از پیروزی انقلاب نیز وارد تهران شدند، مهمترین حرفشان در بهشت زهرا این بود که رژیم شاه قبرستانها را آباد و کشور ما را ضایع کرد و استکبار می خواست از امام انتقام بگیرد و لذا جنگ و تحریم اقتصادی را بر ما تحمیل کرد. این بدترین و دروغترین حرف استکباری است که امام توجهی به سازندگی کشور و وضعیت مردم نداشتند و ما قطعاً نباید بگذاریم کسانی به نام امام حرف بزنند و چنین تصویری از امام ارائه دهند و گفته های استکبار جهانی را تبلیغ کنند.[۱۶]
مرقد امام
همان طور که حضرت امام در زمان حیات پربرکت خود ملجأ و مشکل گشای مسئولین بودند، اکنون نیز مرقد پاک ایشان ملجأ و مأوای روحی ماست و ما باید با یاد ایشان روحیه خودمان را تقویت می کنیم و با راهنماییهای ایشان که همیشه الهام بخش بود تجدید خاطره می نماییم. زیارت امام تحقیقاً برای مردم و مسئولین که در ارتباط نزدیک با امام بودند، می تواند منشأ نشاط و تحرک و امید بیشتر باشد.[۱۷]
سخن امام درباره حضرت مهدی (علیه السلام)
امام امّت در مورد تولد حضرت مهدی ـ سلام اللّه علیه ـ فرمودند: «روایاتی داریم که بشارت می دهند به اینکه حضرت مهدی علیه السلام، دنیا را پر از عدل می کند». امام فرمودند: «معمولاً انبیاء که در تاریخ آمده اند، هیچ وقت موفق نشده اند که دین شان را کاملاً پیاده کنند و همه دنیا را زیر دین خودشان در بیاورند و این کار را حضرت مهدی انجام می دهند و دین آسمانی اسلام را در دنیا می شناسانند و مردم را زیر بار عدل اسلام می برند.»[۱۸]
وصیت نامه امام
این ۳۰ صفحه دستخط امام (وصیت نامه)، تحقیقاً می تواند یکی از ذخایر بسیار مهم در سرنوشت و تعیین خط آینده این مملکت باشد، من از خود ایشان شنیدم که فرمودند: «من مشغولم، دارم وصیت نامه خودم را ـ وصیت نامه سیاسی ام را ـ می نویسم برای آینده که نظریات خودم در آن هست.»[۱۹]
معارف اسلام به زبان روشن
در ایام حج و در کنار کعبه مقدسه، در آنجایی که دل مردم به یاد خدا می تپد و آنجایی که همه چیز آماده است برای اینکه دل، پیام خدا را بشنود، در آنجایی که محیط وحی الهی است، یک بار دیگر مردم از زبان فرزند پیامبر، حرفهای پیامبر را با صراحت و خوبی بشنوند؛ این برای مردم ایران افتخار است.
امام امت در این پیام، قدرت عظیم اسلام، امکانات عظیم دنیای اسلام و ضعف دشمنان اسلام را مشخص فرمود و اشاره کرد که: «اگر شما از امکانات نفت و بازار و دیگر امکاناتتان علیه دشمنانتان استفاده کنید، می توانید دشمنان خود را به زانو درآورید». خاصیت و ماهیت آنها را مشخص کرد و گفت: «اینها همان بتهایی هستند که پیامبر در آن حرکت عظیمش از خانه کعبه آنها را پایین کشید و از بین برد. امروز این بتها در کاخهای سیاه و سفید و سرخ امپریالیستهای رنگارنگ دنیا متمرکز شده اند و از آنجا بر مردم خدایی می کنند. او معارف اسلام را به زبان روشن بیان کرد و کاخ سیاه امریکا را که به غلط سفید نامیده شده، لقب سیاه داد.[۲۰]
منبع: امام خمینی(س) به روایت آیت اللَّه هاشمی رفسنجانی، یادها ـ ۱۳، تدوین: عبدالرزاق اهوازی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، صص ۳۳۳-۳۴۵
پیوست ها:
[۱]. سخنرانی های فهرست تفصیلی آیت الله هاشمی رفسنجانی، صص ۲۷۱ـ ۲۷۸٫ آرشیو روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام [۲]. جمهوری اسلامی؛ ۱۳/۱۱/۱۳۷۶، ش ۵۴۱۰، ص ۳٫ [۳]. جمهوری اسلامی؛ ۴/۳/۱۳۷۷، ش ۵۴۱۱، ص ۴٫ [۴]. فصلنامه کتاب نقد؛ بهار ۸۱ ؛ ش ۲۲، ص ۱۷٫ [۵]. فهرست تفصیلی سخنرانی های آیت الله هاشمی رفسنجانی، ص ۲۱۷٫ آرشیو روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام [۶]. جمهوری اسلامی؛ ۳/۱۰/۱۳۶۷، ش ۲۷۷۹، ص ۲٫ [۷]. همان ؛ ۱۵/۷/۷۸، ش ۵۸۸۹، ص ۱۵٫ [۸]. جمهوری اسلامی؛ ۲۰/۳/۱۳۶۸، ۲۹۰۵، ص ۱۴٫ [۹]. همان ؛ ۹/۱۱/۱۳۶۸، ش ۳۰۹۶، ص ۳٫ [۱۰]. هفت آسمان، فصلنامه تخصصی ادیان و مذاهب؛ ش ۲۳، س ۶، پاییز ۱۳۸۳٫ [۱۱]. جمهوری اسلامی؛ ۱۲/۳/۱۳۷۵، ش ۴۹۱۷، ص ۳٫ [۱۲]. همان ؛ ۹/۱۱/۱۳۶۸، ش ۳۰۹۶، ص ۳٫ [۱۳]. پا به پای آفتاب؛ ج۶، ص ۱۵۸٫ [۱۴]. جمهوری اسلامی؛ ۱/۳/۱۳۶۹، ش۳۱۸۰، ص ۳٫ [۱۵]. همان ؛ ۲۲/۳/۱۳۶۸، ش ۴۹۱۷، ص ۲٫ [۱۶]. جمهوری اسلامی؛ ۳/۴/۱۳۶۹، ش ۳۲۰۹، ص ۳٫ [۱۷]. همان ؛ ۸/۶/۱۳۶۹، ش ۳۲۷۵، ص ۳٫ [۱۸]. انقلاب و دفاع مقدس؛ ص ۱۲۴٫ [۱۹]. هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ خطبه های نماز جمعه؛ ج ۴، ص ۳۷۷٫ [۲۰]. همان؛ ج ۸ ، ص ۳۸۳٫
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.