كجا مي بريد مرا خاطراتم ؟
به كوچه هاي آشنايي
به خانه اي كه گريستم
تولدم را
كجاست كفشهاي كودكيم؟
خيال دويدن دارم
رها نكنيد دستم را
زمين مي خورد بچه گيم
پر از قهرهاي كودكانه است
صندوقچه ي چوبي ام
قفل فراموشيم كو ؟
جا مانده اند اشك هايم
لبه ي آستينم كو ؟
من دسته گل زياد به آب داده ام !
كجاست دامن پيراهنم ؟
خاك مي خورد آلوچه ها
قسمت كلاغ هاي نوك تيز شدند
هلوهاي رسيده .
دامن كهنه ي مادربزرگ است
كيسه ي خواب انگورها !
بي شراب مانده
جشن گنجشگ ها .
يك وجب فاصله است بين من و آسمان
آب مي شوم از خجالت
چشمك مي زند اكبر!
سلام !
خاله خانوم است اين كه قرآن مي خواند
آب آورده چشمانش
مرواريدش كو؟
ياد گرفتم از همين پيرمرد
سوت زدن را
وقتي گذرم را ماشاالله مي گفت
كجا افتاده سيبي كه به سويم پرتاپ شد؟
همين درخت گردوست
در دستانم
ياريم مي كند
راهم مي برد
عمرم به بلنداي برجهاست
بيرون كشيديد مرا
خاطراتم
زنده به گور شده بودم .
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.