«همیشه یکی هست… همون همیشگی…» عنوان کتابی است که چندی قبل انتشارات اودیسه روانه کتابفروشیها کرده؛ نوشتهای که این روزها جای خالی آثاری نظیر آن خودنمایی میکند.
این رمان در عین سادگی، پیچیدگی پشت صحنه، صرف هزینههای هنگفت و عجیب و غریب در برخی پلتفرمها و اپلیکیشنها را رمزگشایی میکند.
رمان «همیشه یکی هست… همون همیشگی…» اولین اثر نویسندهای که خود را «نابسوبا» مینامد، اثری در خور توجه است.
کتابی که در عین سادگی در نگارش و بیآلایش بودن قلم نویسنده و بیان روان و خودمانی آن، روایتی پرتنش و پرماجرا را به گونهای برای مخاطب خود بازگو میکند که او را در هر سن و فرهنگ و جایگاه اجتماعی، تا پایان ماجرا با داستان همراه کند. از نگاهی دیگر هرچند شوخی و بذلهگویی شخصیتهای داستان، متن رمان را همه فهم و ساده میکند اما اتفاقات جاری داستان که بیشباهت به ابتلائات امروز جامعه ایران نیست خبر از جدی بودن اثر دارد، تا جایی که اگر پیش از پاییز ۱۴۰۱ مطالعه میشد به پیشگویی شبیه بود و در حال حاضر به مجموعه مستنداتی میماند که با توجه به آن میتوان به ریشه اتفاقات امروز جامعه رسید و این دقیقاً نقطه قوت و صد البته نکته عجیبی است که خواننده را به فکر فرو خواهد برد که «نابسوبا» در چه احوالاتی اقدام به نگارش این اثر کرده است.
کیانوش ضد قهرمان داستان، که علاقه خاصی به زنان دارد و ارزشی ویژه برای آنان قائل است، جهت نیل به هدف خود و اربابانش با شیوههای مختلف زنان را در مجموعهای که به شکلی عجیب سازماندهی کرده به کار میگیرد و هیچ خط قرمزی برای رسیدن به مقصود خود ندارد… لاله، دختر مغرور و البته سادهدلی که بیست سال پیش به مراد دلش نرسیده، حالا و خیلی اتفاقی با علی تصادف میکند و هرچند علی که دیگر مسیر طی شده بیست ساله برایش دلیلی برای مرور ندارد از پریشانی لاله و مادرش، همچنین دوستان قدیمی مشترکشان نمیتواند بیتفاوت بگذرد و این توجه سرآغاز ماجراست…
** کمیل بهزادی
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.