صباغ رسما کلید زنگ زده ی شهرداری پر حاشیه و سراسر مشکل دار قزوین را از سوی بزرگان شهر قزوین تحویل گرفت.
جعفر بخشی بی نیاز / نویسنده و روزنامه نگار / یادداشت میهمان وقایع خبری
همه را یا آوردند یا آمدند. فرق چندانی نداشت که آمده باشند یا آنها را آورده باشند. مهم این بود از امام جمعه و استاندار و نمایندگان و مدیران همه باشند و کنارشان کارکنان خدوم و زحمت کش رفتگر. این هم البته می توانست نمایش اقتدار شهرداری باشد که در آستین کتش همه جور چسب زخم آورده و آنجا که این چسب ها جلوی خونریزی را نگیرند ؛ اقدامات بعدی را برای التیام دردهای بی درمان قزوین انجام دهد.
اساسا صباغ برای همین انتخاب شد که نسبت به سایرینی که ادعا داشتند در مدیریت شهر تجربه و سابقه دارند او بلدتر و کارآمدتر و پر زورتر و وارد تر بود. نه نسبت به لایه های پنهان مدیریت شهری که این را آن ۳ گزینه و البته گزینه های دیگر هم داشتند. صرفا آن چه صباغ داشت و او را برجسته کرد در قد و قامت مدعیان شهرداری دیده نشد و این همان نقطه ی قوت شهردار جدید است که یا می تواند گره گشا باشد یا به گره های پیشین ؛ گره های کورتری اضافه کند. حالا این گوی و این میدان و این شهردار ولایتمدار مردمی جناب سردار مهدی صباغ … بسم الله …. !
صبور مثل درختی که در آتش می سوزد و توان گریختن ندارد یا حیرت زده چون گوزنی که شاخ های بلندش در شاخه گرفتارش کردهاند یا ماهی بیچاره ای که از تُنگ شکسته بیرون افتاده و برای قطره قطره ی آب انتظار می کشد حال و روز قزوینی ها این روزها این چنین است و خدا کند چسب های زخم مهدی صباغ قبل از آن که اثر بخشی خود را از دست بدهد و بر آفت های مدیریت شهری مشکلات جدیدتری بزاید ؛ بر تنه و پیکره ی دردهای شهر مرهمی باشد و این بار بر خلاف تمام شهرداران قزوین که آمدنشان با سلام و صلوات بود ؛ اما رفتنشان هزار حاشیه و داستان داشت این بخت و اقبال خاکستری این چنین بیرحمانه یقه ی صباغ را نگیرد و او را چنان که دیروز زیبنده ی مراسم معارفه بود در پسین روزهای خدمت نیز به تودیع بسپارد و نامش را با خدا بیامرزی همراه کند.
یک نفس عمیق بر ۹ عضو شورای شهر به مبارکی بر گلو نشست و خرسند از این اتفاق خوش یمن ؛ نشسته اند ببینند صباغ از جیب کُتش چه بیرون خواهد آورد که به درد این شهر بخورد. آن سو سیاوش طاهرخانی با لبخندی ساختگی در مراسم تودیع به خانه رفت تا با به دست آوردن کلی تجربه ی تلخ و سخت ؛ یادش نرود چه کسانی برای شهردار شدنش پا پیش گذاشتند و این دم آخر چه کسانی پوست خربزه را زیر پایش انداختند. مهدی کاظمی هم که دو ماه و اندی کلید اتاق شهرداری را محکم چسبیده بود که از دستش رها نشود با کلی آرزوهای خاک خورده از اتاق شیک و بزک کرده ی شهردار با حسرت خداحافظی کرد تا او هم یادش باشد در قزوین درها به روی یک پاشنه نمی چرخد و اساسا آرزوها و آمال و امیدها در این وادی ؛ رنگ واقعیت به خود نمی گیرد.
هر چه بود و هر چه هست چهارشنبه ؛ مهدی صباغ رسما کلید زنگ زده ی شهرداری پر حاشیه و سراسر مشکل دار قزوین را با همراهی صلوات از سوی بزرگان شهر قزوین تحویل گرفت. برایش هزار تا آرزو کردند که این شهر را به خوبی مدیریت کند و از پسِ مشکلات پیدا و پنهان آن برآید. گفتند که خدا کند این انتخاب جوری به مسیر خود ادامه دهد که چند ماه بعد یک عده را پشیمان این انتخاب نکند. خدا کند آن چه مهدی صباغ در جلسه ی توجیهی برای اعضای سختگیر شورا نوشته و گفته بود و آن چه در چهارشنبه ی خاص پشت تریبون و در مقابل بزرگان شهر بر زبان آورده بود به زودی محقق شود و قزوین خسته از نقاهتی چندین ساله برخیزد و خودی بتکاند و در مسیر توسعه و پیشرفت سر بلند کند.
نام تمام شهرداران قزوین از ابتدای عدد یک تا عدد ۶۴ نیکو و یادشان بلند و عزتشان هموار باد که در مسند شهرداری یا عرضه داشتند که کار کنند و نامشان را به اتفاقات خوب گره بزنند یا آن کردند که در نفرت و لعن جمعی جا گرفتند. هر چه بود پایان یافت و امروز چشمها و حواس ها و قضاوت ها با دقت ببیشتر در اعمال و رفتار و گفتار شهردار جدید سایه انداخته و انتظار می رود که برگ برنده ی شورای ششم جواب داده و قزوین سر از بالین احتضار بردارد و همگام و همراه با توسعه و پیشرفت جلو برود.
و حرف آخر این که نیمی از ظرفیت های انتخاب مهدی صباغ در توجیه و معرفی خودش برای شهردار شدن جواب داد. می ماند نیم دیگر. و آن نیم دیگر صرفا سکان داری شهرداری قزوین نیست. او باید کم کم خود را آماده کند تا وارثان پر مدعای شهرداری را که بنچاق گرفته اند تا هفت نسل بعد از خود را در شهرداری نگهدارند ؛ از اریکه ی قدرت پایین بکشد و نیروهای تازه نفس جوان مردمی و کارآمد را جایگزینشان کند. این نقل و انتقالات برای مهدی صباغ تبعات سنگین و پر هزینه ای دارد. نیروهایی که مفت خورده اند و در شهرداری گردن کلفت کرده اند به این ساده گی ها پا به تمکین نمی دهند و در این کارزار نفس گیر از پشت میز غصبی خود بلند نمی شوند. شاید آفت اصلی عقب مانده گی شهر قزوین همین نیروهایی باشد که در پیدا و پنهان شهرداری قزوین باندهای مافیایی سنگین و ریشه دار درست کرده اند و چنان برده و خورده اند که هیچ ردی از خود بر جای نگذاشته اند. حیف که کلمات و جملات و حرفها گاهی راه گلو را می بندد و گوینده را وادار می کند که علیرغم میل باطنی خود روزه ی سکوت بگیرد و به عبارت بسیار ساده خفه شود ، وگرنه اگر اینها بیرون بریزد جهانی را به آتش می کشد. همین و تمام … !
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.