زن شنیدی که پیمبر شود اعجاز کند / گره بسته ز پیراهن گل باز کند ؟
شب به معراج رود روز بیاید به زمین / روز و شب با همه ی امت خود ناز کند
دل به آن یار بده تا که به جادوی نگاه / چمن زرد تو را نرگس شیراز کند
من که در پیله گرفتارم و پروانه ی روح / میل دارد که به آفاق تو پرواز کند
سخت خاموشم و هر لحظه نگاهم بالاست / بِرکه را ماه مگر زمزمه پرداز کند
مادرم کاش که پیغمبر من بود به شعر / میتوانست مرا چون تو غزلساز کند
بعد از این قحطی احساس ،جهان را ایکاش / نازِ “پیغمبری” از جنس “زن” آغاز کند
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.