با آنكه چندان تمايلي به قاطي كردن دنياي فيلمسازي پسران و پدران ندارم، اما وقت تماشاي دو فيلم ماهان ساخته (حميد شاهحاتمي) و شب طلايي (يوسف حاتميكيا) ناخواسته مثل بعضيها به دنبال نشانههايي بودم كه اين دو فيلم را با فيلمهاي ساخته شده توسط علي شاهحاتمي و ابراهيم حاتميكيا نزديك كند. اما وقتي تيتراژ پاياني هر دو فيلم بالا رفت فهميدم ارتباط چنداني بين فيلمهاي پسران و پدران وجود ندارد، آنهم در حالي كه هر دو پدر تهيهكننده فيلمهاي پسران خود بودهاند و تهيهكنندهاي كه با سينما آشنا باشد امكان دخالتش در كار نويسنده و كارگردان بيشتر ميشود. البته اينها همه حدس است و بيننده نا آشنا با حاشيههاي فيلم وقت تماشاي آن چيزي كه ميبيند خود فيلم است و پيشفرضي هم اگر داشته باشد مربوط به انتظاراتش از سينما است. اينها را گفتم تا اعتراف كنم بعضي مواقع بايد هنگام تماشاي فيلم به بينندگان عادي و بياطلاع از دنياي سينما حسوديم شود. بينندگاني كه روز به روز تعدادشان كمتر ميشود و رسانههاي مختلف آنها را نيز به بينندگاني تبديل كردهاند كه قبل از تماشاي فيلم نكاتي درباره آن ميدانند كه ربط چنداني به فيلم ندارد. نكاتي كه گمراهكننده است و باعث ميشود ارتباط درستي بين بيننده و فيلم برقرار نشود. در چنين حالتي تماشاي فيلم شب طلايي شب و عصر خوبي براي بيننده نميسازد. شبش مثل شب مادر فيلم ميشود. مادري كه در فيلمنامه شب طلايي جايگاهي مشابه مادر در فيلم مادر زندهياد علي حاتمي دارد. با اين تفاوت كه مادر در فيلم حاتمي نقطه اتكا همه ميشود و فرزندان با وجود او به هم نزديك ميشوند اما در فيلم يوسف حاتميكيا مادر به خاطر وجود اختلافات بر آمده از مسائل مالي به زانو درميآيد و در انتها انگار بر سر گوري خالي مينشيند تا شاهد مرگ خودش، جايگاهش، مادرانگي و زنانهگياش باشد.
شايد اگر يوسف حاتميكيا بر فيلم را بر مدار همين تم پيش برده بود به نتيجه بهتري ميرسيد و فيلم بسامانتري ميشد. تعدد شخصيتها و دنيايي كه دارند باعث نميشد تا نقش خرافه، عشق ازدواج اجباري، نقش زن در زندگي زناشويي و… هر كدام بخشي از فضاي ذهني بيننده را پر كند و درنهايت او را با سوالاتي رها كند كه قرار نيست نشانه تكميل دنياي فيلم، داستانش و زير متنهاي موجود در آن باشد. موضوع زماني پيچيدهتر ميشود كه با نشانههايي مشخص ميشود (حداقل براي بينندگاني با نگاه من) كه انگار مادر، خانه، فرزندان، شمشهاي طلا و… قرار است دنياي وسيعتري را به ما نشان دهد. دنيايي كه ميتواند يك شهر، يك كشور، يا يكدوره زماني باشد. دورهاي كه شب طلايي مفهوم شبي خوش ندارد. شبي است كه مسائل مادي در آن آنقدر پررنگ ميشود كه ارزشهاي غيرمادي را له و آدمها را حقير و وحشي ميكند. با اين حساب بيراه نيست اگر بگوييم شب طلايي شب پسر و پدر نيست، شب مرگ مادري ديگر است. مادري كه با آنكه زنده است شاهد گوري است كه نزديكانش برايش چال ميكنند. بيآنكه مادر اين را خواسته باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.