بهاءالدین مرشدی- داستاننویس
وقتی که از هنر حرف میزنیم یعنی داریم وارد رؤیا میشویم. وارد دنیایی دیگر. دنیایی که هم هست و هم نیست. دنیایی که ما دوست داریم آنطور باشد اما آنطور نیست. جور دیگری است دنیا. جوری که گاهی وقتها سخت بودنش آنچنان است که حال آدم را هم آنچنانتر میکند اما بیشک یکی از راههای گریز همان فرار به سمت رؤیا است و خواب و هنر. این مقدمه را نوشتم تا برسم به این دوران پر از التهاب.
همین امروز اسدالله امرایی یک عکس در یکی از شبکههای اجتماعی منتشر کرده بود و نوشته بود این عکس مال زمانی است که کرونا داستانی علمی تخیلی بود. عکس پر است از آدم که چفت تا چفت هم نشستهاند و ایستادهاند و رو به دوربین لبخند میزنند. اما این روزها این ماسکها هستند که حکمرانی میکنند. همین است که سخت میکند ارتباط برقرار کردن را. وقتی به دوران پیش از کرونا فکر میکنم انگار وارد دنیای رؤیا شدهام. وارد دنیایی شدهام که که عین خواب و خیال است. این است که فکر میکنم همین زندگی رؤیای ماست. امروز برای ما زندگی است و امروز در فردایمان یک رؤیاست. رؤیای روزی که ماسک نمیزدیم. رؤیای اینکه دیروز فاصلهها کمتر بود و چفت هم مینشستیم بیهراس. همیشه به چهره آدمها نگاه میکردم. چهره آدمها شکلی از رؤیاست. اما حالا ماسکها همه را یک شکل کرده. اما سعی میکنم به چشمها نگاه کنم. و سعی میکنم پشت ماسک لبخند بزنم. چشمها لبخندها را خوب نشان میدهد.
اما بعد از همه اینها فکر میکنم چاره این روزگار چیست؟ بعد میگویم خب مسئولیت ما این است که ماسک زدن رؤیای زندگی دیگران نباشد. یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر ماسک نزنم و فردا اتفاقی بیفتد بگویم ای کاش ماسک میزدم و این همه درد نمیکشیدم. این همه رنج بهدنبال خودم نمیکشیدم. میبینید؟ در چشم به هم زدنی ماسک زدن هم به رؤیا تبدیل میشود. خب الان باید نتیجه بگیرم که خب این روزها از این رؤیای روزهای بعدمان محافظت کنیم و مسئولیت اجتماعیمان را قبول کنیم و ماسک بزنیم و در فاصله زندگی کنیم. اما میخواهم نتیجه دیگری هم بگیرم. در سطرهای بعدی شما نتایج مرا خواهید خواند که نتیجه میگیرم که کاش پایمان همیشه در رؤیاهای شیرین باشد. نتیجه میگیرم که خیلی وقتها به خواب پناه میبرم برای زیستن در دنیایی دیگر. حالا به سطر بعد میروم تا درباره این رؤیا حرف بزنم.
فیه ما فیه مولانا میگوید یار خوش چیزی است. من هم میگویم خواب خوش چیزی است. این روزها سعی میکنم خیلی خواب ببینم. دنیای خواب دنیای شگفتآوری است. شما در این دنیا پاسخگوی هیچ مسئولیتی نیستید. مثلاً آن شب خواب دیدم یکی از دوستانم یکی را در یک هتل کشته بود و پلیس دنبالش میگشت و بعد او را دستگیر کرد و من هم در خواب با خودم گفتم حالا مسئولیت من در قبال این دوستم چیست؟ سریع یادم آمد که خواب هستم و گفتم مسئولیتی نداری، بهتر است از این کابوس بیدار شوی. بیدار شدم و زندگی اجتماعی با مسئولیتهای اجتماعی را شروع کردم. ببینید چقدر این دنیای خواب و رؤیا شگفتآور است. شما همه کار میکنید و هیچجا پاسخگو نیستید. کجای دنیا را میخواهید اینطوری پیدا کنید؟ این است که هنر هم همین شکل را دارد. شما در دنیایی دیگر موازی این دنیا زندگی میکنید. دنیایی شگفتآور که شما در آن قادر به هر کاری هستید. شما میتوانید بزرگترین کارها را در خواب، در رؤیا و در هنر انجام بدهید. این است که میگویم در این دوران ویروسزده بیایید همهمان به هنر پناه ببریم تا دنیایمان روحدارتر از این ماسکها و تلخی این ایام بشود.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.