۞مرکز مشاوره حال خوب
دکتر کبری درویش پیشه ؛ مشاور خانواده و زوج درمانگر (حضوری و تلفنی ) تلفن هماهنگی و تعیین وقت:09102904758

  • شناسه : 31582
  • ۱۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۸:۳۵
  • ارسال توسط :

نگاهی به کتاب فتح خون اثر مرتضی آوینی

"فتح خون" یا "روایت محرم" در دو قسمت در هم تنیده به تجزیه و تحلیل اتفاقات ماجرای عاشورا می پردازد .

“فتح خون” یا “روایت محرم” اثری است به قلم شهید سید “مرتضی آوینی”، که با نگارش قوی و نگرش عمیق خود، یکی از بزرگ ترین وقایع را در تاریخ جهان اسلام و بشریت شرح می دهد. سید “مرتضی آوینی” در “فتح خون” یا “روایت محرم” در دو قسمت در هم تنیده به تجزیه و تحلیل اتفاقات ماجرای عاشورا می پردازد که بخش نخست آن رویدادهای مهم این واقعه را از رجب ماه سال ۶۰ تا محرم سال ۶۱ به اختصار وصف کرده و بخش دوم این رویدادها را مورد کاوش روحانی و معنوی قرار می دهد.

در قسمت اول کتاب “فتح خون”، با بیان ماجراهای عاشورا، یک دید سطحی از چند و چون عملکرد شخصیت ها در کربلا به دست می آید و تغییراتی را که هر کدام در آن شرایط پشت سر گذاشتند، به تصویر می کشد. اما در بخش دوم که نویسنده ماجراها را از دید خود تحلیل می کند، طرز فکر و بینش او در پس ظواهر خودنمایی می کند. سید “مرتضی آوینی”، با نگاهی عرفانی به واقعه ی عاشورا تلاش می کند تا چشم خواننده را به باطن وقایع و حقیقت ایدئولوژی عاشورا باز کند و جلوه ای جدید از این اتفاق را در ذهن خواننده ایجاد کند.
سید “مرتضی آوینی” در “فتح خون” یا “روایت محرم” با بهره گیری از آیه و حدیث، تحلیل مستدل و در عین حال روح نوازی را ارائه می کند که فطرت الهی و ذات معنوی انسان را به تصویر می کشد. از این دریچه، عاشورا فقط یک رویداد دور تاریخی نیست، بلکه مضمونی است در زندگی هر انسان حقیقت طلب و حق پرست که درون مایه ی آن را مرتب در زندگی خود مشاهده می کند.

قسمت هایی از کتاب فتح خون راوی: حسین دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود… و این جا سدره المنتهی است. نه… که او سدره المنتهی را آن گاه پشت سر نهاده بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد… و جبرائیل تنها تا سدره المنتهی هم سفر معراج انسان است. او آن گاه که اراده کرد تا از مکه خارج شود گفته بود: من کان فینا باذلا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا، فاننی راحل ان شاءالله تعالی. سدره المنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است، عقل بی اختیار. اما قلمرو آل کسا، ساحت امانت داری و اختیار است و جبرائیل را آن جا بار نمی دهند که هیچ، بال می سوزانند. آن جا ساحت انی اعلم ما لاتعلمون است، آن جا ساحت علم لدنی است، رازداری خزاین آسمان ها و زمین؛ آن جا سبحات فنای فی الله است و بقای بالله، و مرد این میدان کسی است که با اختیار، از اختیار خویش درگذرد و طفل اراده اش را در استان ارادت قربانی کند… و چون این چنین کرد، درمی یابد که غیر او را در عالم اختیار و اراده ای نیست و هرچه هست اوست. فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنی انسان، به سجده افتاده اند تا آسمان ها و زمین، کران تا کران، به تسخیر انسان کامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا کامل نشود، درنخواهد یافت که دهر، بر همین شیوه که می چرخد، احسن است. چشم عقل خطابین است که می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء… اما چشم دل خطاپوش است. نه آن که خطایی باشد و او نبیند… نه! می بیند که خطایی نیست و هرچه هست وجهی است که بی حجاب، حق را می نماید. هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت می دهد که نامی این چنین بر او نهاده اند؟