زهره نبی زاده
فیلم “سوفی و دیوانه” ساخته مهدی کرم پوربا نمای هلی شات و با دنبال کردن امیر (امیر جعفری) از آسمان به درون ایستگاه مترو در زیر زمین آغاز می شود. به نظر می رسد فیلمساز دو موضوع را در فیلم “سوفی و دیوانه” مد نظر داشته که همزمان آن را پیگیری و برای ابراز هر کدام شیوه ای جداگانه درنظر گرفته است فیلمساز برای ایجاد خط ربطی بین این دو موضوع که یکی سنت و مدرنیته است و دیگری دنیای واقعییت و رویا مساله ای به نام خودکشی را مطرح می کند که قرار است در دنیای واقعی و در مکان های بسته و شلوغ و پر درد سر مانند مترو، آسایشگاه سالمندان، و زندان انجام شود، مکان هایی به نمایندگی از دنیای مدرن که خود می تواند سبب اصلی گرفتاری ها و تصمیم به خودکشی هم باشد اما مهدی کرم پور با دخالت دادن سوفی (به آفرید غفاریان) به واسطه ی پشتوانه دنیای فانتزی و خیالی و همچنین روحیه امید به زندگی، آنها را از خودکشی عبورمی دهد، دریچه هایی از امید را به روی آن ها می گشاید تا شاهد مرگ کسی در این فیلم نباشیم.
سعی قابل تقدبر فیلمساز این است که به دنبال ارائه ی راه حل است ایده بسیار خوبی که در سینمای امروز ما کمتر به چشم می خورد. بازگویی مشکلات، نشان دادن سختی ها و دشواری هایی که مردم با آن هر روزه دست به گریبانند کار مشکلی نیست. دشواری در ساختن فیلم هایی است که رویاها و آرزوهای خوب را زنده کند باور به آینده ی روشن را بارور کند و یا با خالی نکردن میدان های تلاش وکوشش، تحقق رویاها را به تصویر کشد. نگارنده در پی اثبات یا تلقین این موضوع نیست که “سوفی و دیوانه” در این زمینه موفق بوده است بلکه گام نهادن در این مسیر را تحسین و تشویق می کند که این فیلم نیز سعی هر چند نا موفقی در آن داشته است.
روایت کلامی بین دو یا چند بازیگر به تنهایی و بدون عناصر دیگر دیداری و شنیداری نمی تواند فیلم را به پیش برد ومخاطب را راضی نماید ای کاش فیلمساز موضوع سنت و مدرنیته را برای فیلم دیگری کنار گذاشته بود و ای کاش آقای کرم پور تمام عناصر فیلم را از داستان و شخصیت پردازی گرفته تا لوکیشن و بازیگر وبازیگری، موسیقی و هر آن چه یک فیلم را جذاب می کند رادر اختیار سوفی که نمادی از آرزوهای خوب و رویا پردازی است قرار داده بود زیرا او است که می تواند با خیال پرازی های امید وارانه و شور نشاط جوانی اش در سقف بتونی روزنه ایجاد کند، از آن عبور نماید تا به آسمان پر ستاره و ماه روشن برسد ودر آن پرواز کند.زیرا این سینماست که موضع رویاپردازی است، دورها را نزدیک، غیر ممکن ها را ممکن، دست نیافتی ها را در دست قرار می دهد.یادمان نرود بیشتر از نیم قرن پیش از آنکه انسان پای بر ماه گذارد این ژرژ مه لیس بود که انسان را در چشم ماه نشاند. سینمای ما اگر از سینمای ژرژ مه لیس بیشتر نباشد از آن کمتر نیست.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.