یاسمن خلیلی فرد
«بادیگارد» فیلمی ست با همان مولفه های آشنای سینمای ابراهیم حاتمی کیا، قهرمان فیلم همان ویژگی های همیشگی فیلم های حاتمی کیا را دارد و الگوهای ثابت قهرمان و ضدقهرمان در فیلم رعایت شده اند.
قهرمان در تقابل با جامعه ایست که رو به مدرن گرایی می رود. آرمان های قهرمان در جامعه ی امروزی گم شده اند و قهرمان مورد ظلم جامعه است.
قهرمان پس از ناامیدی از بازیابی آرمان های انقلاب و جنگ در جامعه ی مدرن دهه نود به افسردگی و ناامیدی دچار می شود و تلاش می کند تا به روش خود به آرمان هایش دست بیاویزد.
کاش حاتمی کیا کمی انزوا و ضدیت قهرمانش با جامعه را تلطیف می کرد، چرا که حیدر ذبیحی (پرویز پرستویی) قهرمان جدید او مدام در جدال با جامعه است. او و همسرش راضیه (مریلا زارعی) در پارک، در خیابان، در مدرسه و … به انسان هایی که در تقابلشان هستند حمله می کنند و نشانی از سازش و صلح ندارند و همین است که احساس همذات پنداری مخاطب را با شخصیت های فیلم دچار خدشه می کند. فیلم، سعی دارد تا با منطق های قهرمان پروری هالیوودی پیش برود. قهرمان تنهایی که یک تنه باید به جنگ جامعه برود، در عین این که کشمکش های شخص با خود و شخص با جامعه در رابطه با کاراکتر حیدر به خوبی درآمده است اما کاراکترهای زن فیلم به شدت منفعل اند و با «فاطمه» ی «آژانس شیشه ای» و لیلای «از کرخه تا راین» که نقش پیشبردی در درام ایفا می کردند از زمین تا آسمان فاصله دارند.
اگر راضیه از فیلم حذف شود چه خدشه ای بر آن وارد خواهد آمد؟ اصلاً اگر حیدر مجرد باشد و تنها زندگی کند چه فرقی با نسخه ی فعلی رخ خواهد داد؟ همچنین کاراکتر شیلا خداداد که به باور من کاراکتری زائد در فیلمنامه است و کمکی به پیشبرد درام نمی کند و حتی حضور مریم، دختر حیدر (با بازی دیبا زاهدی) که اصلاً درنیامده و آن رابطه ی عاطفی خاص میان حیدر و فرزندانش برقرار نمی شود. شاید تنها کاراکتر باورپذیر و موثر زن فیلم، خانم زرین (پریوش نظریه) باشد که در همان تک سکانس مسیر تازه ای را پیش پای قهرمان می گذارد. اوست که موتور محرکی ست برای آغاز کشمکش حیدر و البته مسیری که او را به مرگ می کشاند. البته کاراکتر میثم زرین (بابک حمیدیان) نیز قرار است حیدر را دچار تحول کند، او حالا و در جامعه ی مدرن این را می آموزد که به جای آن که در پشت مرد جوان بایستد سپر بلای او شود، انتخابی که او را به کام مرگ می کشاند؛ قهرمان برای نسل جوانِ دانشمند جان می سپارد و به نحوی این رویارویی قرار است نویدی باشد بر آشتیِ قهرمان ستمدیده با جامعه ی مدرن.
از نکات قابل توجه درباره ی «بادیگارد» کم رنگ شدن میزان شعاردهی آن نسبت به فیلم های قبلی حاتمی کیاست. فیلم های حاتمی کیا به رغم تمامیِ ویژگی های مثبتشان تا حدودی پرگو و شعاری اند، نمی گویم «بادیگارد» شعار نمی دهد و حامل پیام نیست اما شیوه ی این پیام دهی و مانیفست صادر کردن تا حد زیادی تغییر کرده و به جای نمود بیرونی نمود درونی یافته و در دل فیلم مستتر گردیده است.
فیلمنامه ساختار درستی دارد، گره ی داستان با ورود دانشمند جوان به درستی شکل می گیرد و داستان در نقطه ی درستی به پایان می رسد. سکانس پایانی فیلم علیرغم فضای استعاری اش کاملاً بر فیلم می نشیند، حرکت دوربین داخل تونل که در نهایت به روشنایی می رسد و بعد هم تیتراژ پایانی.
قوت فیلمنامه را باید یکی از محاسن «بادیگارد» به حساب آورد؛ حتا به باور من این فیلم، یکی از بهترین فیلمنامه های کارنامه ی حاتمی کیا را دارد. ارتباط انسان با خویشتن و با جامعه در فیلم ، البته طبق الگوها و مولفه های ثابت حاتمی کیا، به درستی از آب درآمده است و به رغم درنیامدن شخصیت های زن، مخاطب با شخصیت اصلی فیلم همذات پنداری می کند، به باور من فیلمنامه عمده تمرکز خود را بر شخیصیت اصلی اش گذاشته و به شخصیت های فرعی فیلم به میزان نیاز پرداخته است، مثلاً الیاس که رابطه ای مرید و مرادی با حیدر دارد و قرار نیست بیش از حد لزوم به او و دنیایش پرداخته شود. فیلم ضرباهنگ تندی دارد و دچار سکته نمی شود. «بادیگارد» در اجرا بی نقص است. صحنه های اکشن و تعقیب و گریز به خوبی درآمده اند و واضح است فیلمساز در اجرا خود را به آثار اکشن سینمای امریکا نزدیک کرده است و از آن ها الگوبرداری.
فیلم در کنار نماهای اکشن و خشکش، نماهایی نیز دارد که به منظور ایجاد جذابیت بصری در کار گنجانده شده اند، مثل صحنه ی تیمار کردن حیدر توسط همسر و دخترانش که قاب، شباهت زیادی به یک اثر نقاشی پیدا می کند، چنین قاب هایی در چنین فیلمهایی می توانند نظر مثبت یک عده را جلب نمایند و توسط عده ای دیگر به سخره گرفته شوند که در سالن سینما هر دو واکنش را دیدم.
«چ» را ندیده ام اما به باور من «بادیگارد» همچنان نگاه هایی به «آژانس شیشه ای» دارد و این اتفاقاً نه به معنای تقلید فیلمساز از خودش، بلکه به معنای رجعت اوست به مولفه های ثابت سینمایش که در آثار سال های اخیرش از آنها فاصله گرفته بود و این امر او را از موفقیت دور کرده بود.حاتمی کیا باید فیلم هایی با فضای «آژانس شیشه ای» و «روبان قرمز» و «ارتفاع پست» بسازد و تجربه گرایی او برای ورود به دنیایی غیر از چنین آثاری منتهی به تجربیاتی ناموفق همچون «دعوت» و «حلقه ی سبز» می شوند.
ضمن آن که به باور من، حاتمی کیا در «بادیگارد» به نوعی بلوغ رسیده است، همان طور که حیدر شاید ورژن پخته و تودارتر و بالغ ترِ حاج کاظم و حاج کاظم های دهه ی ۷۰ حاتمی کیا باشد. اطرفیان او البته همان اطرافیان اند با همان ویژگی های آشنای ضدقهرمان ها، منفعت طلب ها و بعضاً نان را به نرخ روز خورانِ «به نام پدر» و «آژانس شیشه ای» و … و این کاراکتر است که خود را از دل جامعه بیرون می کشد و با رویکردی ظاهراً متفاوت اما آرمان ها وباورهایی ثابت به زندگی خود در این جامعه ی ناآشنا و گنگ ادامه می دهد.
نمی شود از «بادیگارد» نوشت و به پرویز پرستویی اشاره نکرد. فیلم با حضور او معنا می یابد. پرستویی به خوبی نقش را درآورده و به جرئت می توان او را یکی از مدعیان اصلی سیمرغ بلورین در جشنواره ی امسال دانست. به باور من نه تنها «بادیگارد» بازگشت موفقیت آمیزی ست به گذشته ی فیلمساز بلکه نقش حاج حیدر نیز بازگشتی درخشان است به پرستوییِ فیلم های گذشته ی حاتمی کیا اما با یک بازی درونی تر، موفق تر و درخشان تر.
سینک نبودن صدا در برخی صحنه های فیلم آزاردهنده بود، البته از کیفیت ضعیف صدای برج میلاد نیز نمی توان گذشت اما فیلمبرداری درخشان محمود کلاری نیز از نقاط قوت فیلم است.
«بادیگارد» را باید دید و بعد قضاوتش کرد، اما برای منی که سال ها بود فیلم دندانگیری از حاتمی کیا ندیده بودم (البته چ را ندیده ام) این فیلم یادآور روزهای خوش سینمای حاتمی کیا بود.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.