ستیز یک مباهله ی تاریخی با لطافتی شیرین برای همیشه در خاطره ی تاریخ ماندگار می شود.
**جعفر بخشی بی نیاز
گمان بر این بود لشگری عظیم از اعوان و انصار گرد هم آیند و در نشستی رسمی شرعیات به بحث و بررسی گذاشته شود و در دو سوی یک مناظره ی تاریخی و سرنوشت ساز تکالیف امتی عیان و روشن شود.
اما پیامبر خدا با عزیران نزدیکش در این نشست شرکت می کند و اسقف اعظم با ديدن اين افراد صدايش از التهاب می لرزد و می گويد: همين حضور نشان حقانيت است.
مدينه بارها و بارها جمعیت های کثیر به خود دیده. مناظراتی نفس گیر را به تماشا نشسته و مباحثی سرنوشت ساز را به خاطره سپرده. اما این نخستین بار است که ميهمانانی چنین غريبه را به خود می بیند. كاروانی متشكل از شصت ميهمان ناآشنا كه به گردنشان صليب آويختهاند، كلاههای جواهرنشان بر سر گذاشتهاند؛ زنجيرهاي طلا به كمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس های خود نصب كردهاند در مدینه حاضر شده اند.
دانشمندان مسيحی دور تا دور پيامبر می نشينند و پيامبر به یکایک آنان خوشامد می گويد. سرپرستی هيأت با ابوحارثه اسقف بزرگ نجران است. اجازه می گیرد و سخن را این گونه شروع می کند : چندی پيش نامهای از شما به دست ما رسيد، آمديم تا از نزدیک حرف های شما را بشنويم. از این جا به بعد سوال و جواب های بسیار دقیق و ریز در موضوعات شرعیه شروع می شود.
یک سو پیامبر با اهل بیت شریفش و آن سوی دیگر شصت مسیحی دانشمند پر مدعا.
سوال ها بسیار عمیق و دقیق و درست است. نه می شود طفره رفت ونه می توان پاسخ آن را به زمان و مکان دیگری موکول کرد. و جز پیامبر چه کسی می توانست چنین لطیف و گرم سوالات را به سلامی صمیمی پیوند دهد و چنان از اسلام ساده گی و نجابت و عفت و پاکی بسازد که دانشمندان مسیحی در پایان وداعی چند ساعته بر این نشست قشنگ تاریخی فخر فروشی کنند و بر ذات پیامبری این سان صبور و دانا ببالند و بر آن افتخار نمایند.
سوالات دقیق بود. بسیار زیرکانه طرح شده بود. مثلا این که مسیحیان برای خدا فرزند قائل بودند و مسيح را خدا می دانستند ؛ در حالی كه اين اعتقاد، با پرستش خدای يگانه بسیار متفاوت است. اسقف پاسخ می دهد که مسيح به اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم بدون اين كه با كسی ازدواج كند او را به دنيا آورده ؛ خب این نشان می دهد كه او بايد خدای جهانیان باشد. فرشته ی وحی بر شانه های لطیف پیامبر فرود می آید و پاسخی شیرین و موجه را از جانب خداوند برای پيامبر می آورد. پاسخ این است که وضع حضرت عيسی در پيشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است كه او را به قدرت خود از خاك آفريد و توضيح می دهد كه اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی دارد حضرت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر پس بيشتر شايسته ی مقام خدایی ست تا مسیح.
سرها به زير افتاده و هيچ یک از دانشمندان مسيحی پاسخی برای اين كلام پيدا نمی كنند. اسقف اعظم بعد از سکوتی طولانی به حرف می آيد که ما از پاسخ شما قانع نشديم. تنها راهی كه برای اثبات حقيقت بین ما باقی می ماند اين است كه با هم مباهله كنيم. به عبارت ساده ما و شما دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم كه هر كس خلاف می گويد به عذاب خداوند گرفتار شود.
در این میان دوباره پیامی از وحی می رسد که هر كس پس از روشن شدن حقيقت، با تو به انكار و مجادله برخيزد، به مباهله دعوتش كن و بگو بياييد، شما فرزندانتان را بياوريد و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بياوريد و ما هم زنانمان. شما جان هايتان را بياوريد و ما هم جان هايمان، سپس با تضرع به درگاه خدا برويم و لعنت او را بر دروغگويان طلب كنيم.
بر جان دانشمندان مسیحی ترس افتاده. همه می لرزند. اسقف اعظم با گامهایی لرزان به بالای سنگی می رود به اشاره دست همه را آرام می كند و در حالی كه چانه و موهای سپيد ريشش از التهاب می لرزد خطاب به همه می گويد: من معتقدم كه مباهله صلاح نيست. اين پنج چهره نورانی كه من می بينم اگر دست به دعا بردارند كوهها را از زمين جدا می کنند و قطعا در صورت وقوع مباهله نابودی ما حتمی ست.
دانشمندان با سرهایی به پایین افتاده و همانند لشکری شکست خورده افتان و خیزان خود را به پیامبر می رسانند و شکست خود در برابر این همه یقین و استدلال و منطق اعلام می کنند. اسقف در مقابل پيامبر با خضوع و تواضع سرش را به زير می افكند و حرف آخر را می زند که ما را از مباهله معاف كنيد. هر شرطی كه داشته باشيد بی چون و چرا قبول می كنيم.
اینجاست که پيامبر رئوف و حکیم با بزرگواری و مهربانی انصراف شان را از مباهله می پذيرد و با خوش رویی و لطافت این نشست را به مذاق مسیحیان گوارا و خوش عطر می کند. حالا مسيحيان حقيقت جو که پاسخ ها را روشن و شفاف یافته اند مدینه را به سمت شهر خود ترک کرده در حالی که ستیز یک مباهله ی تاریخی را با لطافتی شیرین برای همیشه در خاطره ی تاریخ ماندگار می کنند.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.