فروشندهها مثل سابق، سواد و دانش کافی برای راهنمایی خریدارهای کتاب را ندارند.
«سعید فلاح فر» که تازهترین اثرش، «نامه، سیب، سکوت» به یکی از کتابهای پر مخاطب این روزهای بازار نشر بدل شده، درباره این اثر و همچنین بازار شعر معاصر سخن میگوید.
در ابتدا بگویید که فعالیتهای هنریتان همچون نقاشی و معماری چقدر در مجموعه شعر تازه شما منعکس شده؟
بیتردید جستوجو و نگاه تصویری نقاشی و عکاسی به اضافه دغدغههای جامعه شناختی و هویتی از معماری به نوشتهها و شعرهایم راه پیدا کردهاند. همانقدر که در تابلوها میشود حضور مؤثر تفکر را دنبال کرد، قابهای مکرر از تصاویر را میشود در میان جملهها دید. برای من این فعالیتها جدای از هم نیستند.
بهانه ناشران برای نپذیرفتن کتابهای شعر، باقی ماندن آنها در قفسه کتابفروشیهاست؛ در حالی که همچنان شاهد استقبال مخاطبان از برخی مجموعه اشعار، از جمله کتاب تازه شما هستیم.
بله. چاپ اول کتاب در کمتر از یک ماه تمام شد. واکنشهای خوبی هم داشت. اما این عرضه سریع، بیشتر از این که مدیون بازار کتاب باشد، در واقع حاصل سفارش و استقبال کسانی بود که با من و کارهایم از نزدیک آشنا هستند. کتاب بهدلیل شرایط کنونی و معضلات پیچیده پخش، اصلاً در هیچ کتابفروشی عرضه نشد.
این توجه را حاصل کدام ویژگی شعرتان میدانید؟
به گمانم کتاب از چند جهت مورد توجه قرار گرفت. شعر بر پی نهاد کلام اتفاق میافتد. اتفاق، نه اتفاقی. این روزها زبان یکی از بزرگترین قربانیهای زندگی سرعتی و ماشینی است. بازار پر از کتابهایی است که بعضی نویسندهها و خوانندهها، بدون هیچ اتفاق کلامی درست و تنها به اعتبار زیر هم نوشتن جملهها یا آههای کشیده و بلند و گاهی هم کلمات ثقیل، توهم شعر و شاعری دارند. طبیعی است در این میان عدهای هنوز تفاوت کلام را تشخیص میدهند. دیگر این که انسان امروزی تلاش میکند رویدادهای پیرامون خود را با ظاهری منطقی تحلیل کند. یعنی تصور میکند کمال در تحلیل عقلی و منطقی است. اما همین انسان در خلوت خودش، وقتی کت و شلوارش را با پیژامه عوض میکند و کراواتش را باز میکند که چای عصرانه بنوشد، برمیگردد به جهان احساسات. حتی انسانی که در طول روز با منطق و استدلال علمی، خیلی از موضوعات را نفی کرده، دلش برای مهر، برای عشق و عاشقی تنگ میشود. این موضوع جالبی است. خصوصاً اگر این نگاه عاشقی بتواند معدودی از معضلات اجتماعی و روانی و اخلاقی را هم درمان یا حداقل تسکین کند. البته مضامین دیگری هم در شعرهایم هست که هنوز فرصت انتشار پیدا نکردهاند.
چرا کتاب از سبد خانوادههای ایرانی حذف شده و راه حل نجات این اقتصاد ورشکسته را در چه میدانید؟
این موضوع خیلی مفصل است. بخش عمده این وضعیت، موضوع فرهنگی و اجتماعی است. بعضی از این مشکلات فرهنگی ممکن است متأثر از شرایط کلان اقتصادی باشد، اما قبل از هر چیزی باید بگویم تأثیر مستقیم اقتصاد خانواده؛ تا وقتی که برندهای معروف پوشاک در ایران شعبه دارند و آمار فروش گوشیهای لوکس موبایل و… اینچنین است، تا وقتی که در همین کشورهای همسایه که عمدتاً فقیرتر از ایرانیها هستند، هنوز مقوله کتاب و فرهنگ ارجحیت دارد، فشار اقتصادی در توجیه کتاب نخریدن و کتاب نخواندن بهانه سخیفی است. گذشته از فرهنگ عمومی و سهلانگاری و راحت طلبی مردم، گذشته از فرار فرهنگی و تربیتی مردم از فکر کردن، مشکلات کوچکتری هم در میان است. مثلاً بازار کتاب پر شده از کتابهای کم ارزش که باعث گمراهی مخاطب میشود. فروشندهها هم، مثل سابق، سواد و دانش کافی برای راهنمایی خریدارها ندارند. این سردرگمی در طول زمان باعث دلخوری و از بین رفتن انگیزه خرید کتاب میشود. این بازار نمیتواند برای همه گروههای مخاطب، کتاب مناسب تولید کند. بازاری که یا تنها مخاطب فرهیخته و نوجوان را نشانهگیری میکند یا تصور میکند برای عام میتواند هر کتاب فاقد ارزشی را تولید کند، محکوم به نابودی است. بازاری که عدم رعایت قوانین حقوق مادی و معنوی مؤلف، نفس نویسندههایش را گرفته، نمیتواند مولد و پویا باشد.
در چنین بازار آشفتهای راه یافتن کتابهایی که حاصل تعمق و تأمل نویسنده و شاعرند و نه حاصل سطحینگری، چیست؟
برای بیماری که بیمار بودن خودش را قبول ندارد، نمیشود نسخه درمانی نوشت. باید جامعه به این نابسامانی آگاه باشد. یک تلقی اشتباه از مطالعه وجود دارد. تا به دانشجو بگوئیم باید مطالعه کنی، ذهنش میرود سمت کتابهای تخصصی. به نقشهکشی که درکی از شاهنامه نداشته باشد، جامعهشناسی و روایت داستانی نداند، چطور میشود گفت معمار ایرانی؟! وقتی به هنرجوی عکاسی میگوئیم برای عکاس شدن و عکاس ماندن باید مطالعه کرد، فوراً میرود فهرستی از کتابهای آموزش عکاسی تهیه میکند. عکاس یا نقاشی که نمیداند شاعرانه یعنی چه، وقتی حظ ادبی ندارد، با ادای طوطیوار جملات فلسفی، چطور میتواند زبان بصری عمیق و کاملی داشته باشد؟! مهندس مکانیک بدون ذهن خلاق و رویاپرداز، چطور میتواند در تخصص خود به نوآوری برسد؟! نگاهی به مقالات علمی و دانشگاهی بکنید. زبان این مقالات گاهی نزدیک به فاجعه است.
*مینا عبدی
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.