با تشر و بزن و بگير نه ميتوان كسي را بيحجاب كرد و نه ميتوان بيحجابي را با حجاب كرد.
*حسن لطفی
پيرزن يك ماه ديگر هفتاد و هفت ساله ميشود. آنطور كه پسرش ميگويد از بعضي جهات شبيه زنهاي سريالهاي تلويزيون ايران است. حتي توي رختخواب هم روسرياش را از سر بر نميدارد. پسرش ميگويد: باور ميكني، من هم كه فرزندش هستم درست و حسابي موهاش را نديدم! با تعجب ميگويد و نميداند برايم چندان عجيب نيست. مادر خودم و مادرهاي زيادي شبيه مادر او هستند. مادرهايي كه اگر در زمانه كشف حجاب هم بودند ترجيح ميدادند، توي خانه بمانند و از خيلي از امكانات بيرون بگذرند اما چادر از سر برندارند. كساني كه به زور پي كشف حجاب بودند در زمانيكه قدرت داشتند نفهميدند نميتوان با زور چادر از سر كسي برداشت كه دلش با چادر و حجاب است. اگر هم مدت زمان كمي بعضي از چادريها را بيچادر كردند آب در هاون كوبيدن بود. زور و سر نيزه و قانون اجباري جواب هم بدهد كوتاهمدت است.
با تشر و بزن و بگير نه ميتوان كسي را بيحجاب كرد و نه ميتوان بيحجابي را با حجاب كرد. شكست رضا خان و فرمان كشف حجاب اجبارياش فقط شكست او و باور و تفكرش نيست. يادآوري و درسي است كه تاريخ به كساني ميدهد كه بعضي وقتها سرشان را به ديوار ميگذارند و هول ميدهند و انتظار دارند با تشر آنها ديوار پس بكشد. رضا خان و دور و بريهايش (منظورم آنهايي است كه با كشف حجاب موافق بودند) زماني كه شمشير از رو بستند و چادر از سر زنان محجبه برداشتند متوجه نبودند شمشير از رو بستن تاوان سختي دارد. كسي كه از شمشير پر شال آدم بترسد تغيير نميكند، پي زماني ميگردد كه دستش به شمشير برسد. اينها را نوشتم تا خبر بدهم مادر دوستم هنوز در خانه هم حجابش كامل است. البته نوههايش مثل خودش نيستند. دوستم ميگويد اكثر دخترهاي دور و برش را اگر گشت فعال شده اين روزها ببيند به جرم بدحجابي ميگيرد. نميدانم چطور مادر دوستم و مادران بسياري چادر بر سر نگهداشتند (حتي در زمانه شمشيرهاي از رو بسته شده براي با حجابها) اما شك ندارم به زور نميتوان نوههايش را مثل خودش كرد.
راه تغيير آدمها از هر مسيري كه بگذرد از مسير شمشيرهاي از رو بسته شده، خشم متكي به قدرت، روي زمين كشيدن آدمهايي كه مثل ما فكر نميكنند و… نميگذرد. شكست فرمان كشف حجاب يك نمونه از گواهم بر اين استدلال است.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.