باید بی معطلی تمام لذت های جهان را بدون وقفه تجربه کنیم و بدون وقفه دنبال آرامش بگردیم...
🌐 جعفر بخشی بی نیاز / وقایع خبری
بسیار دوست دارم بدانم خارج از خانه و کوچه و خیابان و این شهر درندشت و این کشور خسته جانِ رنجور ؛ آیا زبانِ برگ ها در همه جای دنیا یکی ست ؟
مثلا ستاره ها در آسمان سرزمین های دیگر هم یک جور می درخشند ، آفتاب ، با همین قهر و غضب می تابد ؟ ستاره ها به همین شکل کم سو و کم رمق و ناتوانند ؟ و اساسا زندگی همه جا به همین اندازه با مردم نامهربان است ؟
دوست دارم نبض زمین را بگیرم و در گوشه گوشه ی جهان را مثل آدم نفس بکشم ، اصلا دوست دارم همیشه در سفر باشم که هیچ چیز به اندازه ی اکتشافات تازه و سفرهای طولانی و دیدن آدمهای جدید حال آدم را خوب نمی کند.
سفر نوعی نقض قانون ثبات و تسلیم است. به گمانم نوعی شکست دادنِ مشکلات ، دردها ، عادت ها و وابستگی هاست. شاید جهانگردها خوشبخت ترین آدم های روی زمین باشند. غصه هایی که نباید را نمی خورند ، دردهایی که نباید را نمی کشند و قبل از اینکه رنجی به سراغشان بیاید کوله بارشان را می بندند و می روند. و اصلا جهانگردها معنای درستِ زندگی را بهتر از ما فهمیده اند
و شاید رنجِ آدمی از همین سکون و یک جا ماندن باشد.
بعضی حرف ها و کلام ها و نگاه ها خلق شدهاند كه فقط يك بار و فقط به يك نفر زده شوند. بعد از آن ديگر هيچ معنا و مفهومی ندارند.
با این وجود چه آسمان شهر ما با آسمان دیار دور یکی باشد یا نباشد ؛ باید همچنان به زندگی ادامه دهیم. باز هم هر صبح ناگزیر بیدار شویم و به اجبار به صدای گنجشک ها گوش کنیم؛ حتی پس از سخت ترین و سیاه ترین و سرد ترین شب ها. باز هم از سر عادت لبخند بزنیم، دوست داشته باشیم. آرزو کنیم، بجنگیم، تلاش کنیم و شاید موفق شویم. باید به آنان که نیستند و نبودند و رفتند بگوییم: چارهای نبود، باید زندگی میکردیم و آنقدر فرصت نداشتیم که منتظر خیلی چیزها بمانیم، آنقدر فرصت نداشتیم که ببینیم تقدیر چه تصمیمی برایمان می گیرد، آنقدر فرصت نداشتیم که ببینیم بعد ها چه خواهد شد.
باید بی معطلی تمام لذت های جهان را بدون وقفه تجربه کنیم و بدون وقفه دنبال آرامش بگردیم و آرامش را با هر نسبت و وسعتی که هست پیدا کنیم. حتی اگر در هورت کشیدن یک لیوان چای یا لم دادن و تماشا کردن یک برنامه ی معمولی تلویزیون در روز جمعه باشد یا در خواندن کتاب یا شنیدن یک آهنگ. باید آرامش را هر طور که هست پیدا کنیم ؛ حتی اگر در سفر باشد و رفتن و رفتن و هیچ زمانی هم باز نگشتن.
مثل زنبور عسل نه، مثل پروانه ها روی تجربه ها بنشینیم و برخیزیم.
تنهایی، مراقبت از خود ؛ خویشتن داری، شور، حال، عشق … از هر کدام اندکی بچشیم. هیچ چیز نباید زیاد وقت ما را بگیرد ؛ چرا که فرصت امروزمان همین است که می بینیم.
ما عمیق ترین جستارها در باب زندگی را خواندیم و هنوز نفهمیدیم که زندگی یعنی کنار کسی حال دلت خوب باشد. یعنی کسی را بفهمی و کسی باشد که تو را درک کند، یعنی کنار کسی تمام حفره های خالی روان و جانت لبریز شود و عمیقا احساس رضایت کنی. زندگی نرسیدن و نداشتن و دور ایستادن نیست، افسانه نیست، بعید نیست! زندگی همین تلاقیِ بلوغ آمیزِ نگاههاست با نگاهها و همین جزئیات ساده و حادثه های معمولی ست که زیر تمام سقف های جهان اتفاق میافتد. زندگی یعنی به قدری کنار هم حالمان خوب است که مدام سعی داریم کاری کنیم که حال بقیه هم خوب باشد، خوب تر از حال خودمان حتی. زندگی یعنی با هم همه چیز خوب تر پیش برود و خشم و تلاطم درونی مان کمتر شود و ممنون باشیم که هستیم و چه خوب است که همدیگر را داریم.
و زندگی یعنی از مهر هم سرشار شویم و این احساس خوشایند را میان تمام ذرات کائنات تکثیر کنیم.
اصلا کاش تمام موجودات عاشق باشند و شعر بخوانند و موزیک گوش کنند و آرامش بگیرند از حضور و نگاههای کسانی که حضور آرام شان، جهان و کائنات را آرام تر کند.
جهان همین است که گفتم و دیگر غیر این جهان نیست و رنج است… تمام … !
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.