🌐 جعفر بخشی بی نیاز / وقایع خبری
درد بسیار است و اندوه فراوان. همسایگانمان گرسنه اند و کودکان کار عریان و سرگردان در برودت سرمای بیرحم آواره در کوچه و خیابان. سفره ها خالی و قلوب انسانهای باوجدان ترک خورده. و آن چه هر روز صبح طلوع می کند خورشید که نیست. صاعقه ی رنجی ست دوباره برای اهالی سرگردان زمین.
با این همه نباید غمگین بود. باید به اتفاقات خوبِ هنوز نیفتاده فکر کرد. به لبخند های هنوز نزده اندیشید. با آدمهای خوبِ هنوز ملاقات نکرده دم خور شد. و سفرهای نابِ هنوز نرفته را در ذهن مرور کرد.
ناگزیریم فکر کنیم به مسیرهای سبز و روشنی که بن بست نیستند، به پل های محکمی که به سرزمین های آرام و پر آب می رسند. فکر کنیم به جزئیات خوب زندگی مان. به آدم های عزیزی که دوستشان داریم. به شنیدن حرف های نابی که انتظارش را می کشیم. و به چیزهای خوبی که در حسرتش مانده ایم. غمگین نباشیم که اصلا پسندیده نیست. تسلیم شرایط نشویم که اصلا خوب نیست. اجازه ندهیم هیچ اتفاقی آسمان آبی و آرام جهانمان را گرفته و اندوهگین کند. نگذاریم پیچک غم ساقههای سبز باورمان را در این روزهای سرد بخشکاند. برحذر باشیم از افکار منفی و ناامید کننده ای که هر روز سراغ ما را می گیرد. اجازه ندهیم ابر یأس ؛ خورشید امیدواری مان را سرکوب کند. بخندیم کمی و پیچک اندوه را از ریشه بکشیم بیرون و باغ باورمان را سبز و روشن نگهداریم. به روزها و ساعتهای زندگی مان کمی نور بپاشیم و امید بریزیم و حال خوب هدیه کنیم به دیگران.
بالاخره درست می شود اوضاع. همیشه به تکهی تاریک آسمان نگاه نکنیم. خورشید از همان سمت که رفته نه! که از سمت دیگرِ آسمان حتما یک روز بر میگردد.
پاییز که شد، شاخههای باورمان را نچینیم. پس گنجشک های دلخوشی کجای دلمان اتراق کنند و بهار که شد، جوانهها و شکوفه ها از کجای جهانمان سبز شوند؟
ناامیدی را دور بریزیم و در این روزهای حرمان و اندوه رفیق و دوست باشیم برای هم و کمی هوای هم را بیشتر داشته باشیم.
دنیا بسیار کوتاه و کوچک و حقیر و ذلیل تر از آن است که به خاطرش به شکستن قلبها ؛ نامردی ها ؛ از پشت خنجر زدنها ؛ بد بودنها و بد شدنها ختم شود.
خلاصه که زشت است ناامید بودن وقتی که عزیزی چون خدا رفیق ماست و بر خیر و صلاح و رستگاری ما دلسوز و امین است …
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.