در اين روزهاي كمرونق تئاتر،دلم براي بازي بازيگران تئاتر و جمشيد مشايخي تنگ شده است.
شايد اگر صندليهاي سالنهاي نمايش زبان داشتند ميتوانستند از دلتنگيهايي بگويند كه در اين دو سال ويروس كرونا نصيبشان كرده است. حتما آنها هم مثل من دلشان براي بازيگران تنگ شده است. بازيگراني كه وقتي پا روي صحنه ميگذاشتند صداي نفسهاشان با نفسهاي تماشاگران يكي ميشد و اگر كاربلد بودند صحنه را مال خود ميكردند. درست مثل آن بازيگر زن ايتاليايي كه حكايت قدرتش را سالها پيش از زبان زندهياد جمشيد مشايخي شنيدم.
ميگفت سالها پيش براي شركت در فستيوالي به پاريس رفته بودم. در اين فستيوال كارگردان مشهور تئاتر و سينماي ايتاليا فرانكو زفيرهلي هم با نمايش حضور داشت. داستان تئاتر او درباره جواني بود كه عاشق زني ميشد. زن عشق او را نميپذيرفت و به او جواب رد ميداد. وقتي از داستان نمايش مطلع شدم ويرم گرفت به سراغ گروه بروم و عوامل آن را ببينم. اين كار را هم كردم. بازيگر مرد نمايش چهره زيبا و اندام رشيدي داشت اما بر خلاف او بازيگر زن نمايش آنقدر زشت بود كه من با ديدنش گفتم كدام احمقي با ديدن اين زن عاشقش ميشود. بعد هم به كارگرداني زفيرهلي شك كردم و با خودم گفتم حتما از زن، از سر ناگزيري براي ايفاي اين نقش استفاده كرده. به همين دليل تمايلي به تماشاي نمايش نداشتم. اما روز اجرا، آوازه زفيرهلي مرا به داخل سالن نمايش كشيد. اولش چندان توجهي به بازيگر زن نداشتم اما هرچه نمايش پيش ميرفت زشتي زن كمرنگتر ميشد. آخر هم اگر كسي از من سراغ زيباترين زنان دنيا را ميگرفت حتما آن زن بازيگر را هم معرفي ميكردم. شنيدن اين خاطره باعث شد تا هر وقت به تئاتر فكر ميكنم، هر وقت بازيگري روي صحنه خوش ميدرخشد به ياد جمشيد مشايخي بيفتم كه اگر چه بازي او را روي صحنه تئاتر نديدم اما فيلمهايي مثل گاو، كمالالملك، ماهيها در خاك ميميرند، گلهاي داودي، پدربزرگ، قيصر، هزاردستان و… نشاندهنده توان بالاي او در بازيگري دارد. البته اين تنها زماني نيست كه ياد اين بازيگر درجه يك آذرماهي در ذهنم جان ميگيرد. هر وقت با مهرباني صاحبنامي روبهرو ميشوم احساس ميكنم ذرهاي از مهرباني جمشيد مشايخي در او هم هست. بيدليل نيست كه در اين روزهاي كمرونق تئاتر،دلم براي بازي بازيگران تئاتر و جمشيد مشايخي تنگ شده است.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.