عجب دنیای وقیحی توسط آدمهای نااهل و بیدین رقم خورده است.
عماد افروغ – استاد دانشگاه
در این یادداشت کوتاه به هیچوجه قصد ندارم که چندان وارد مباحث فلسفی سیاسی درباره آزادی و مناقشات آن شوم، چرا که قبلاً در آثار قبلیام به حد کافی به آن پرداختهام. اما ظاهراً امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، در دفاع از کاریکاتورهای انتشار یافته درباره پیامبر اکرم(ص)، اشاره به آزادی بیان کرده است. اما این چه تفسیر و تعبیری از آزادی است که اجازه توهین به مقدسات را میدهد؟ اصولاً آزادی را برای چه میخواهیم که توهین و هتاکی به دیگران جایگاه پیدا کند و قابل دفاع باشد؟ اگر آزادی را در نسبت با انسان، نیازها و حقوق او تعریف میکنیم، چه نسبتی بین هتک حرمت مقدسات خود و دیگران، با درک ما از انسان، نیازها و حقوق جامع او برقرار است؟
انسان نیازهای متنوع فردی و اجتماعی و حقوق و مسئولیتهای متناظر، نسبت به خود و دیگران دارد. آزادی در ارتباط با این نیازها و حقوق، از یکسو و در ارتباط با وجه تاریخی و اجتماعی و انضمامی آدمی، از دیگرسو معنا مییابد و توجیهپذیر میشود. کدام نیاز آدمی توهین به دیگری را موجه و معتبر میسازد؟ چرا چیزی که برای خود و قوم و تبار و کیش خود روا نمیداریم، برای دیگران روا میداریم؟ این حداقل چیزی است که میتوان درباره حرمت توهین به دیگران گفت. اینکه چیزی که برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز مپسند. کافی است فرد توجیهکننده توهین را در موقعیت مشابه قرار دهیم و عکسالعمل او را به نظاره بنشینیم.
بحث از نسبت نیاز آدمی و آزادی به میان آمد. اگر نیاز انسان را حسب یک تقسیمبندی و یک وجود چهارسطحی اجتماعی (انسان با طبیعت، انسان با دیگری، انسان با روابط و ساختارهای اجتماعی و انسان با خود)، به نیاز به طبیعت، نیاز به برقراری ارتباط و تعامل با دیگران، نیاز به ساختارها و قواعد اجتماعی و نیاز به واکاوی و تأمل در خود که به نیاز معنوی و استعلایی خاصی میانجامد تقسیم کنیم، حسب تأمین کدام نیاز، آزادی هتک حرمت و آزار و توهین به دیگران و مقدسات آنها توجیهپذیر میشود. ممکن است اینگونه تداعی شود که بحث آزادی بیان و در نتیجه توجیهپذیر شدن و یا نشدن توهین به دیگران تنها در ارتباط با دیگری، قواعد و ساختارهای اجتماعی و خود قابل تأویل است. اما آدمی حتی مجاز نیست که نسبت به طبیعت که خاستگاه برآورده شدن نیازهای معیشتی اوست، نگاهی تحقیرآمیز و از سر اهانت داشته باشد.
در تمام این عرصهها آزادی همراه با مسئولیت است؛ مسئولیت در برابر طبیعت، دیگری، قواعد و ساختارهای اجتماعی و خود. مفهوماً آزادی در ارتباط با این نیازها و مسئولیتها معنا مییابد. از سوی دیگر وجه اجتماعی آدمی گواهی است بر اینکه انسان در شبکهای از واقعیتها و پیوندها و تعلقات و گروهبندیهای اجتماعی زیست میکند که هرکدام برای او دلبستگی و شیفتگی خاصی به ارمغان میآورد که بدون توجه به این دلبستگیها و شیفتگیها، حیات اجتماعی بیمعنا و امکانناپذیر میشود. لذا توهین به این دلبستگیها و شیفتگیها توهین به انسان و حیات اجتماعی اوست.
ممکن است گفته شود که جای نقد کجاست؟ نقد ارزشمندتر از آن است که با هتاکی به حقوق و نیازها و مسئولیتها و واقعیتهای حیات اجتماعی خلط شود. نقد آداب و قواعد خود را دارد. توهین به مقدسات و هتک حرمت دیگران به نام هر چه انجام شود نباید به نام ارزش والای آزادی و نقد انجام بپذیرد. آزادی و نقد برای خودشکوفایی و بالندگی و سعادت و رهایی آدمی است نه گرفتار شدن در منجلابی از کینهتوزیها، جهلها و رذالتهای فردی و اجتماعی.
در آزادی مفهومی طرح میشود به نام «آزادی برای چه؟» برای چه چیزی میخواهی آزاد باشی؟ این غایت آزادی است که «آزادی از چه» را ارزشمند میکند. آزاد باشی که چه بشود؟ «آزادی از چه» را میخواهیم که به شکوفایی و بالندگی و رهایی برسیم. نه اینکه آلت دست دیگران و غرق در نفسانیات و لایههای پست شیطانی خود شویم. کانت، فیلسوف شناخته شده آلمانی بر آزادی برای ارادههای پاک و مهذب و استاد مطهری بر آزادی معنوی و رهایی از نفسانیات اصرار میورزند. بدین معنا که آزادی مقدستر از آن است که هر بیخرد و جاهل و متوهمی آن را ابزار توهین به دیگران، آن هم دیگران مقدس، متعالی و مورد قبول پیروان و معتقدان فراوان قرار دهد. بماند که هیچ مکتبی، به نام آزادی، توهین به مقدسات را روا نمیدارد. حتی لیبرالیسم که بر «آزادی از چه» اصرار میورزد، در آنجا هم آزادی به معنای رهایی از قید و بندهای غیرضرور تعریف شده است و قید وبندهای ضرور، از جمله عدم آسیب به دیگران، مورد پذیرش واقع شده است.
امروزه شاهد بازگشت به خدا و احیای «من استعلایی» و طرح حق معنوی برای انسانها هستیم. مسلم است که این بازگشت و احیا، منافع بسیاری از خداگریزان و انسانگریزان را، ولو به نام دفاع از منافع انسان به مخاطره انداخته است. حیات انسانهایی را به مخاطره افکنده است که خواهان تحقق و برآورده شدن نیازهای واقعی مردم نیستند. خواهان حیاتی آزاد، امن، معنوی و سرشار از عدالت برای انسانها نیستند. کماکان مایل به تداوم حیات ارباب-رعیتی و استثماری، دنیازده و غافل از لذات معنوی و نوع دوستی و سرشار از همبستگی و ایثاراند. خواهان مشغول کردن مردم به وجه حیوانی خود با غفلت از وجوه انسانیاند.
این مواجهه برای کسی بود که به نام آزادی بیان، آزادی توهین به مقدسات دیگران را روا میدارد، اما فرد مورد نقد بنده کوچکتر از آن است که مخاطب بحثی مبنایی و فلسفی باشد. او را باید بیشتر فرد متوهمی دید که در راستای سلاح پوسیده اسلامهراسی و یا شعار دیرینه و بیریشه مربوط به قدرت سیاسی فرانسه یعنی سکولاریسم و همسو با منافع صهیونیسم بیریشه عمل میکند. چگونه است که نقد هولوکاست در فرانسه مکافات دارد اما توهین به پیامبر عظیمالشأن اسلام با هیچ مجازاتی روبهرو نمیشود؟ جالب است با دست خود داعش را به عنوان مستمسک اسلامهراسی خود به وجود میآورند و مورد حمایت مالی و غیرمالی قرار میدهند، اما با ابزارهای هژمونیک و رسانهای در اختیار خود میکوشند تا حقیقت مقابلهکنندگان اصلی با داعش به بوته فراموشی سپرده شود. اگر اسلامهراسی با وجود داعش توجیهپذیر است، چرا اسلام ناهراسی با وجود مسلمانان باشرفی همچون شهید سلیمانی توجیهپذیر نباشد؟ طرفه آنکه همین نماد و مقابله با منبع اسلامهراسی توسط خود علمکنندگان آن به شهادت میرسد. عجب دنیای وقیحی توسط آدمهای نااهل و بیدین رقم خورده است. البته این ظاهر دنیاست؛ دنیا باطنی دارد که همواره سر بزنگاه رخ عیان کرده و هماکنون نیز در حال رخ عیان نمودن است.
سخن پایانی بنده مربوط به تذکار این موضع بدیهی است که به هیچوجه مقابله به مثل به مخیله مسلمانان، به دلیل باورهای قرآنی و اعتقاد به انبیای عظام خطور نخواهد کرد. آن هم در عصر بازگشت به خدا و پربار شدن گفتوگو و تعاملات بینا دینی. البته انتظار است که مسلمانان به دلیل باورهای دینی مستحکم خود در دفاع از ارزشهای مقدس خود با تظاهرات و تدابیر مختلف نسبت به موضع مذبوحانه رئیس جمهوری فرانسه، امانوئل مکرون، واکنش پرشور نشان دهند. نشان دهند که هنوز میل به معنویت و حیات اخلاقی و عشق به مردان پاک و انبیای الهی، بویژه پیامبر اکرم(ص) استوار و پر صلابت است و پر شورتر از گذشته در جریان و در جوشش و غلیان است.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.