این کتاب شامل سیزده فصل است و با مرکزیت رخداد انقلاب اکتبر در میان روشنفکران روس و سایر روشنفکران جهان به بررسی نظرات آن ها می پردازد .
یادداشتی بر کتاب خردکشی ؛ روشنفکران و انقلاب اکتبر
✍دکتر لیلی حاجی آقایی
روشنفکری؛ مفهومی است برآمده از جوامع مدرن که گرچه نسبتی با اندیشه ورزی و روشنگری و گاه نخبه گی و تحصیل کرده گی دارد؛ ولی برابر نهاده و جایگزین آن ها نیست. به هرحال مفهوم روشنفکری زاییده روح جنبش روشنگری است و عمر این مفهوم یک سده و اندی سال است. گاهی روشنفکران در برخی جوامع از سوی مردم متهم به خلوت گزینی و رخوت می شوند که نتوانسته اند در مقابل گفتمان مسلط سیاسی عاملیتی درخور داشته باشند و گاهی روشنفکران همچنان بر کاربرد زبان غامض فلسفی خود اصرار می ورزند و در برج عاج نظریه پردازی انتزاعی جا خوش می کنند و کنش و واکنش های شان به دور از واقعیت های اجتماعی است.
سوال محوری در این کتاب غنی این است: “آیا وابستگی های ایدیولوژیک روشنفکران که برای مدت زمانی نسبتا طولانی جایگزین آزاد اندیشی و رهایی از قید و بندهای مسلکی و مذهبی شده بود ؛ و هنوز هم رسوبات آن کم و بیش به چشم می خورد ؛ باعث شده که نه تنها از توجه مردم محروم ؛ بلکه خود نیز دچار سرخوردگی و گوشه نشینی شوند؟” زمانی پایبندی و پافشاری روشنفکران بر ارزش هایی اساسی چون آزادی؛ عدالت؛ حقیقت و عقلانیت؛ شکل دهنده هویت و رسالت آنان بود؛ پیش از آن که با فرونهادن این هویت و رسالت؛نقد قدرت را رها کنند و روانه محل وقوع سیاست شوند و خود را در خدمت شکست یا پیروزی مرام و مسلک و مذهبی خاص یا طبقه و نژاد و دولتی مشخص قرار دهند.
با این پیش گفتار سراغ کتاب خرد کشی ُروشنفکران و انقلاب اکتبر از خسرو ناقد می رویم که در سال۱۳۹۶ توسط نشر نی منتشر شد. این کتاب شامل سیزده فصل است و با مرکزیت رخداد انقلاب اکتبر در میان روشنفکران روس و سایر روشنفکران جهان به بررسی نظرات آن ها می پردازد و هدف اصلی این کتاب واکاوی نظر و نظریه های برخی از روشنفکران غربی در باره انقلاب اکتبر و بازتاب امید و انتظار و سپس سرخوردگی شعاری از آنان از نظام کمونیستی تازه تاسیس شده اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی است.
در صفحه بیست و یک این کتاب تیتری به چشم می خورد تحت عنوان :جنبش فرهنگ پرولتاریایی؛ حکایت دارد که بلشویک ها بعد از به قدرت رسیدن جهت تثبیت نظام جدید ؛ به نخبگان تازه ای نیاز داشتند تا جایگزین نخبگان قدیم کنند.لاجرم سراغ طبقات پایین جامعه رفتند که برای حزب بیشتر و بهتر قابل دسترسی بودند. پس جنبش فرهنگ پرولتاریایی را عملی ساختند. مدافعان فرهنگ پرولتاریایی بر خلاقیت و استقلال پرولتاریا تاکید می کردند و باور داشتند که طبقه کارگر قادر است مدیریت جامعه انقلابی را بدست گیرد و شعار می دادند :” ما خود خدای خود ؛ قاضی خود و قانون خودیم.”
در صفحه صد و ده کتاب اینگونه آمده است :”راسل فریفته ظاهرسازی های میزبان نشد؛ چون برایشان گویا ضیافتی بزرگ و اشرافی برپا کرده بودند با تجملاتی که از رژیم پیشین بجای مانده بود. و کوشید واقعیت های پس پشت این تجملات تبلیغاتی را فهم کند. او و همراهانش با لنین در کاخ کرملین ملاقات کردند.” در این دیدار راسل به چند نکته پی برد ؛اول نشانه های بیماری لنین که نشان از ترور نافرجام ۱۹۱۸ داشت. و علاوه بر آن سنگدلی در سخنان لنین و اینکه او چگونه بخش بزرگی از اقشار مرفه دهقانی را به دار آویخته بود. لنین این سخنان را با خنده و خوشحالی ب زبان می آورد ؛ انگار که کشته شدن هزاران انسان برای او اهمیتی نداشت. راسل از آنچه در نظام کمونیستی دیده بود وحشت زده بود و هراسناک از آن که در آینده ای نزدیک نظام استبدادی فراگیری در روسیه حکمفرما خواهد شد. راسل در محیطی علمی که در آن امکان گفت و گوی آزاد وجود داشت و بحث و مناظره بدون تعصب صورت می گرفت؛ زندگی می کرد. حال با دیدن فضای تعصب گرایی و عدم رواداری بلشویک ها سرخورده شده بود. راسل؛ بسیار زود دریافت که در پشت مدعای شناخت قوانین تاریخ و این ادعای کمونیست ها که خود را سخنگوی مطلق العنان خرد ؛ می پندارند؛ نوعی دینی جدید در شرف ظهور است.
او ایدیولوژی کمونیسم را نوعی مذهب کاتولیک مسیحی در قرن بیستم می خواند. درصفحه دویست و دوازده کتاب آمده ؛ راداک پس از ملاقات با استالین ؛حاضر به همکاری با دادگاه شده بود. دراین ملاقات استالین به راداک قول می دهد که اگر با دادگاه تشریک مساعی کند ؛او را از مرگ نجات خواهد داد و همسر و دخترش نیز از اذیت در امان خواهند بود.تازه پس از این وعده ها بود که راداک در واقع نمایش نامه ای را بصورت اعتراف نامه برای اجرا در صحن دادگاه می نویسد و آن را چنان با آب و تاب در دادگاه می خواند که هم قاضی دادگاه و هم استالین ب خشنودی کامل آن را می پذیرند.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.