وقایع خبری- براي كساني كه معتقدند سينما هنر اوقات فراغت است، فيلمهايي تماشايي ميشود كه وقتي تمام ميشود، بينندهاش حس خوبي داشته باشد. دلش بخواهد بازيگران، كارگردان و فيلمنامهنويس فيلم را در آغوش بگيرد و به آنها بابت ايجاد اين حس تبريك بگويد. براي آنكه اين حس خوب ملموستر شود مثالي از تاريخ سينما ميزنم. وقتي ريك(همفري بوگارت) الزا(اينگريد برگمن) و همسرش را سوار هواپيما ميكند تا از مهلكه بگريزند و خودش همراه سروان رنو توي مه از بيننده دور ميشوند، بيننده هر چند دلش براي تنهايي و جدايي ريك از عشقش ميسوزد اما از اين اتفاق راضي است.
احساس نميكند مايكل كورتيز(كارگردان) با فيلم كازابلانكا دردهاي زندگياش را بيشتر كرده است. دردهايي كه تاريخ سينما نشان داده با پايان تلخ براي شخصيتها و نقد مضامين اجتماعي بيشتر نميشود.
آنچه افزونش ميكند، ماندن در سطحي است كه بيننده يا خودش با پوست و گوشت لمسش كرده كه در اين صورت بهتر است فيلم براي كساني كه توان برطرف كردنش را دارند به نمايش درآيد. يا آنقدر پيچيده و گنگ است كه فقط ذهن خسته او را خستهتر ميكند.
البته در اين شكي نيست كه فيلمهاي خوب علاوه بر چيزهايي كه در نگاه اول به بيننده ميدهند، لايههاي پنهانتر دارند كه دركش نياز به تمركز و دانايي بيشتري است. خصوصيتي كه باعث ميشود بعضي از فيلمها ارزش چند بار ديدن داشته باشند. بگذريم از آنكه اين اتفاق هم شكلهاي مختلفي دارد و براي بينندههاي گوناگون فرق دارد.
ديروز مدير با سابقه يكي از سينماهاي نمايشدهنده فيلمهاي جشنواره در حالي كه با حسرت به روزهاي خوش سينما در گذشته و استقبال از فيلمها اشاره ميكرد از بيننده پر و پا قرصي گفت كه هنگام نمايش يك فيلم(سنگام) هر روز راس ساعت خاصي ميآمد و بليت ميخريد و بعد از تماشاي صحنهاي مشخص بلند ميشد و سينما را ترك ميكرد. حتما اين روزها هم چنين بينندههايي كم نيست.
بينندههايي كه حالا به جاي خريدن بليت و رفتن به سينما توي خانه مينشينند و با سينماي خانگي صحنههاي مورد علاقهشان را بارها ميبينند و لذت هم ميبرند. هر چند لذتش نبايد اندازه زماني باشد كه فيلم روي پرده سينما ميافتد و چراغها خاموش ميشود و تو از روي صندلي كنده ميشوي و داخل فيلم ميشوي. آن هم در حالي كه احساست با آدمهاي ديگري كه داخل سالن نمايش فيلم هستند يكي شده است.
احساس مشترك حست را تقويت ميكند و… در ميان فيلمهاي جشنواره، فيلمي كه باعث حس خوب مشترك شود كم است اما «بيهمهچيز» ساخته محسن قرايي اين طور بود. فيلمنامه پركششي داشت كه كارگرداني، تدوين، فيلمبرداري و بازيهاي خوبش آن را طوري تقويت كرده بود كه باعث حس خوبي ميشد. حسي كه اگر روزگار كرونا نبود بدم نميآمد كارگردان و بقيه عواملش را برادرانه در آغوش بگيرم و به خاطر اين حس از آنها تشكر كنم.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.