اگر در زمان معاويه، امام حسين ميخواست قيام كند، پيام او دفن ميشد.
رهبر انقلاب در تاریخ ۱۹ خرداد ماه سال ۷۴ در خطبههای نماز جمعه به تحلیل علل و انگیزههای قیام امام حسین علیهالسلام پرداخته اند. موضوعی که در این سال ها در برخی محافل فکری و روشنفکری دینی همچنان محل بحث و گفتوگو است.
تحلیل چرایی رخداد عاشورا در طول هزار و اندی سال که از آن می گذرد همواره در کانون مباحث فکری مسلمانان بوده است. برخی از این تحلیل ها از زاویه عرفانی و باطنی به آن پرداخته اند و شهادت را تنها راه آگاهانه امام برای حفظ اسلام دانسته اند. برخی دیگر آن را از منظر سیاسی و اجتماعی نگریسته اند. در حوزه دوم نیز بحث های زیادی در گرفته است که آیا امام حسین (ع) قیام کرد تا حکومت تشکیل دهد؟ آیا امام حسین (ع) خود را موظف به این کار می دانست؟ یا صرفا به دنبال امر به معروف و نهی از منکر بود و در پی به دست گرفتن حکومت نبود.
با وجود تنوع آرا در این زمینه ها، هدف امام حسين (ع) در آن ها همواره در قالب یکی از دو قطب تشکیل حکومت یا شهادت آگاهانه و خودخواسته دسته بندی شده است. اما رهبر انقلاب در تحلیل بدیعی که بیش از دو دهه قبل ارایه کرده اند ماجرا را به گونه دیگری روایت کرده اند. از نظر ایشان «هدف اصلی» قیام نه تشکیل حکومت بود نه شهادت:
« … يک درس اصلي در حرکت و قيام امام حسين عليه السلام وجود دارد که من امروز سعي خواهم کرد آن را به شما عرض کنم… .
به امام حسين عليه السلام مي گفتند: شما در مدينه و مکه، محترّميد و
در يمن، آن همه شيعه هست. به گوشه اي برويد که با يزيد کاري نداشته باشيد،
يزيد هم با شما کاري نداشته باشد! اين همه مريد، اين همه شيعيان؛ زندگي
کنيد، عبادت و تبليغ کنيد! چرا قيام کرديد؟ قضيه چيست؟
اين، آن
سؤالِ اصلي است. اين، آن درسِ اصلي است. نمي گوييم کسي اين مطلب را نگفته
است؛ چرا، انصافاً در اين زمينه، خيلي هم کار و تلاش کردند، حرف هم زياد
زدند. حال اين مطلبي را هم که ما امروز عرض مي کنيم، به نظر خودمان يک
برداشت و ديد تازه اي در اين قضيه است.
دوست دارند چنين بگويند که
حضرت خواست حکومت فاسد يزيد را کنار بزند و خود يک حکومت، تشکيل دهد. اين
هدفِ قيام ابي عبدالله عليه السّلام بود. اين حرف، نيمه درست است؛ نمي گويم
غلط است. اگر مقصود از اين حرف، اين است که آن بزرگوار براي تشکيل حکومت
قيام کرد؛ به اين نحو که اگر ببيند نمي شود انسان به نتيجه برسد، بگويد نشد
ديگر، برگرديم؛ اين غلط است.
بله؛ کسي که به قصد حکومت، حرکت مي
کند، تا آن جا پيش مي رود که ببيند اين کار، شدني است. تا ديد احتمال شدنِ
اين کار، يا احتمال عقلايي وجود ندارد، وظيفه اش اين است که برگردد. اگر
هدف، تشکيل حکومت است، تا آن جا جايز است انسان برود که بشود رفت. آن جا که
نشود رفت، بايد برگشت. اگر آن کسي که مي گويد هدف حضرت از اين قيام، تشکيل
حکومت حَقّه علوي است مرادش اين است اين درست نيست؛ براي اين که مجموع
حرکت امام، اين را نشان نمي دهد.
در نقطه مقابل، گفته مي شود: نه
آقا، حکومت چيست؛ حضرت مي دانست که نمي تواند حکومت تشکيل دهد؛ بلکه اصلاً
آمد تا کشته و شهيد شود! اين حرف هم مدّتي بر سرِزبانها خيلي شايع بود!
بعضي با تعبيرات زيباي شاعرانه اي هم اين را بيان مي کردند. حتّي من ديدم
بعضي از علماي بزرگ ما هم اين را فرموده اند. اين حرف که اصلاً حضرت، قيام
کرد براي اين که شهيد شود، حرف جديدي نبوده است .گفت: چون با ماندن نمي شود
کاري کرد، پس برويم با شهيد شدن، کاري بکنيم!
اين حرف را هم، ما
در اسناد و مدارک اسلامي نداريم که برو خودت را به کام کشته شدن بينداز. ما
چنين چيزي نداريم. شهادتي را که ما در شرع مقدّس مي شناسيم و در روايات و
آيات قرآن از آن نشان مي بينيم، معنايش اين است که انسان به دنبال هدف
مقدّسي که واجب يا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. اين،
آن شهادتِ صحيح اسلامي است. اما اين که آدم، اصلاً راه بيفتد براي اين که
«من بروم کشته شوم» يا يک تعبير شاعرانه چنيني که «خون من پاي ظالم را
بلغزاند و او را به زمين بزند»؛ اينها آن چيزي نيست که مربوط بدان حادثه به
آن عظمت است. در اين هم بخشي از حقيقت هست؛ اما هدفِ حضرت، اين نيست.
پس
به طور خلاصه، نه مي توانيم بگوييم که حضرت قيام کرد براي تشکيل حکومت و
هدفش تشکيل حکومت بود، و نه مي توانيم بگوييم حضرت براي شهيد شدن قيام کرد.
چيز ديگري است که من سعي مي کنم در خطبه اوّل – که عمده صحبت من هم امروز،
در خطبه اوّل و همين قضيه است – ان شاءالله اين را بيان کنم.
بنده
به نظرم اين طور مي رسد: کساني که گفته اند «هدف، حکومت بود»، يا «هدف،
شهادت بود»، ميان هدف و نتيجه، خَلط کرده اند. نخير؛ هدف، اينها نبود. امام
حسين عليه السّلام، هدف ديگري داشت؛ منتها رسيدن به آن هدف ديگر، حرکتي را
مي طلبيد که اين حرکت، يکي از دو نتيجه را داشت: «حکومت،» يا «شهادت».
البته حضرت براي هر دو هم آمادگي داشت. هم مقدّمات حکومت را آماده کرد و مي
کرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده کرد و مي کرد. هم براي اين توطين نفس مي
کرد، هم براي آن. هرکدام هم مي شد، درست بود و ايرادي نداشت؛ اما هيچ کدام
هدف نبود،بلکه دو نتيجه بود. هدف، چيز ديگري است.
هدف چيست؟ اوّل آن هدف را به طور خلاصه در يک جمله عرض مي کنم؛ بعد مقداري توضيح مي دهم.
اگر بخواهيم هدف امام حسين عليه السّلام را بيان کنيم، بايد اين طور بگوييم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن يک واجب عظيم از واجبات دين که آن واجب عظيم را هيچ کس قبل از امام حسين – حتّي خود پيغمبر – انجام نداده بود. نه پيغمبر اين واجب را انجام داده بود، نه اميرالمؤمنين، نه امام حسن مجتبي.
واجبي بود که در بناي کلّي نظام فکري و ارزشي و عملي اسلام، جاي مهمّي دارد. با وجود اين که اين واجب، خيلي مهم و بسيار اساسي است، تا زمان امام حسين، به اين واجب عمل نشده بود – عرض مي کنم که چرا عمل نشده بود – امام حسين بايد اين واجب را عمل مي کرد تا درسي براي همه تاريخ باشد. مثل اين که پيغمبر حکومت تشکيل داد؛ تشکيل حکومت درسي براي همه تاريخ اسلام شد و فقط حکمش را نياورد. يا پيغمبر، جهاد في سبيل الله کرد و اين درسي براي همه تاريخ مسلمين و تاريخ بشر – تا ابد – شد. اين واجب هم بايد به وسيله امام حسين عليه السّلام انجام مي گرفت تا درسي عملي براي مسلمانان و براي طول تاريخ باشد.
حالا چرا امام حسين اين کار را بکند؟ چون زمينه انجام اين واجب، در زمان امام حسين پيش آمد. اگر اين زمينه در زمان امام حسين پيش نمي آمد؛ مثلاً در زمان امام علي النقّي عليه السّلام پيش مي آمد، همين کار را امام علي النّقي مي کرد و حادثه عظيم و ذبح عظيم تاريخ اسلام، امام علي النقي عليه الصّلاةوالسّلام مي شد. اگر در زمان امام حسن مجتبي يا در زمان امام صادق عليهما السّلام هم پيش مي آمد، آن بزرگواران عمل مي کردند. در زمان قبل از امام حسين، پيش نيامد؛ بعد از امام حسين هم در تمام طول حضور ائمه تا دوران غيبت، پيش نيامد!
پس هدف، عبارت شد از انجام اين واجب، که حالا شرح مي دهم اين واجب چيست. آن وقت به طور طبيعي انجام اين واجب، به يکي از دو نتيجه مي رسد: يا نتيجه اش اين است که به قدرت و حکومت مي رسد؛ اهلاً و سهلاً، امام حسين حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم مي رسيد، قدرت را محکم مي گرفت و جامعه را مثل زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين اداره مي کرد. يک وقت هم انجام اين واجب، به حکومت نمي رسد، به شهادت مي رسد. براي آن هم امام حسين حاضر بود.
آن وقت به طور طبيعي انجام اين واجب، به يكي از دو نتيجه ميرسد: يا نتيجهاش اين است كه به قدرت و حكومت ميرسد؛ اهلاً و سهلاً، امام حسين حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم ميرسيد، قدرت را محكم ميگرفت و جامعه را مثل زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين اداره ميكرد. يك وقت هم انجام اين واجب، به حكومت نميرسد، به شهادت ميرسد. براي آن هم امام حسين حاضر بود.
حال اندكي قضيه را توضيح دهم. برادران و خواهران نمازگزارِ عزيز! پيغمبر اكرم و هر پيغمبري وقتي كه ميآيد، يك مجموعه احكام ميآورد. اين احكامي را كه پيغمبر ميآورد، بعضي فردي است و براي اين است كه انسان خودش را اصلاح كند. بعضي اجتماعي است و براي اين است كه دنياي بشر را آباد و اداره كند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه احكامي است كه به آن نظام اسلامي ميگويند.
سؤالي در اين جا باقي ميماند و آن اينكه: اگر اين قطاري را كه پيغمبر اكرم برروي اين خط به راه انداخته است، دستي، يا حادثهاي آمد و آن را از خط خارج كرد، تكليف چيست؟ اگر جامعه اسلامي منحرف شد؛ اگر اين انحراف به جايي رسيد كه خوف انحرافِ كلّ اسلام و معارف اسلام بود، تكليف چيست؟
دو نوع انحراف داريم. يك وقت مردم فاسد ميشوند – خيلي وقتها چنين چيزي پيش ميآيد – اما احكام اسلامي از بين نميرود؛ ليكن يك وقت مردم كه فاسد ميشوند، حكومتها هم فاسد ميشوند، علما و گويندگان دين هم فاسد ميشوند! از آدمهاي فاسد، اصلاً دين صحيح صادر نميشود. قرآن و حقايق را تحريف ميكنند؛ خوبها را بد، بدها را خوب، منكر را معروف و معروف را منكر ميكنند! خطّي را كه اسلام – مثلاً – به اين سمت كشيده است، ۱۸۰ درجه به سمت ديگر عوض ميكنند! اگر جامعه و نظام اسلامي به چنين چيزي دچار شد، تكليف چيست؟
در زمان امام حسن كه معاويه در رأس حكومت است، اگرچه خيلي از نشانههاي آن انحراف، پديد آمده است، اما هنوز به آن حدّي نرسيده است كه خوف تبديل كلّي اسلام وجود داشته باشد. شايد بشود گفت در برههاي از زمان، چنين وضعيتي هم پيش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتي نبود كه اين كار انجام گيرد – موقعيت مناسبي نبود.
در زمان امام حسين عليه السّلام، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پيدا شده است. پس امام حسين بايد قيام كند؛ زيرا انحراف پيدا شده است. براي اينكه بعد از معاويه كسي به حكومت رسيده است كه حتّي ظواهر اسلام را هم رعايت نميكند! شُرب خَمر و كارهاي خلاف ميكند. تعرّضات و فسادهاي جنسي را واضح انجام ميدهد. عليه قرآن حرف ميزند. علناً شعر برخلاف قرآن و بر رّد دين ميگويد و علناً مخالف با اسلام است! منتها چون اسمش رئيس مسلمانهاست، نميخواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقهمند و دلسوز به اسلام نيست؛ بلكه با عمل خود، مثل چشمهاي كه از آن مرتب آب گنديده تراوش ميكند و بيرون ميريزد و همه دامنه را پر ميكند، از وجود او آب گنديده ميريزد و همه جامعه اسلامي را پر خواهد كرد. چنين كسي با آن فساد، بعد از معاويه، خليفه مسلمين شده است! خليفه پيغمبر! از اين انحراف بالاتر؟!
زمينه هم آماده است. زمينه آماده است، يعني چه؟ يعني خطر نيست. چرا؛ خطر كه هست. مگر ممكن است كسي كه در رأس قدرت است، در مقابل انسانهاي معارض، براي آنها خطر نيافريند؟ جنگ است ديگر. شما ميخواهي او را از تخت قدرت پايين بكشي و او بنشيند تماشا كند! بديهي است كه او هم به شما ضربه ميزند. پس خطر هست.
اين كه ميگوييم موقعيت مناسب است، يعنی فضاي جامعه اسلامي، طوري است كه ممكن است پيام امام حسين به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاريخ برسد. اگر در زمان معاويه، امام حسين ميخواست قيام كند، پيام او دفن ميشد. اين به خاطر وضع حكومت در زمان معاويه است. سياستها به گونهاي بود كه مردم نميتوانستند حقّانيت سخن حق را بشنوند. لذا همين بزرگوار، ۱۰سال در زمان خلافت معاويه، امام بود، ولي چيزي نگفت؛ كاري، اقدامي و قيامي نكرد؛ چون موقعيت آنجا مناسب نبود.
پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامي به خطّ صحيح. چه زماني؟ آن وقتي كه راه، عوضي شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خيانتِ كساني، مسلمين را منحرف كرده و زمينه و شرايط هم آماده است.
اين، آن كاري بود كه امام حسين انجام داد. منتها امام حسين آن كسي بود كه براي اوّلين بار اين حركت را انجام داد. قبل از او انجام نشده بود؛ چون قبل از او – در زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين – چنين زمينه و انحرافي به وجود نيامده بود، يا اگر هم در مواردي انحرافي بود، زمينه مناسب و مقتضي نبود. زمان امام حسين، هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسين، اين اصلِ قضيه است»
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.