محدثه واعظی پور -روزنامهنگار
احتمالاً اغلب شما سکانس گم شدن الی (ترانه علیدوستی) در فیلم ستایش شده «درباره الی» را بهخاطر دارید، آخرین پلانی که ما در آن الی را میبینیم، او سرخوش مثل یک کودک کنار دریا با بادبادکی قرمز میدود، همه چیز آرام و عادی بهنظر میرسد. مردان در ساحل والیبال بازی میکنند، بیخیال آنچه قرار است دقایقی بعد همه چیز را تغییر بدهد. نیمه دوم فیلم، پس از غرق شدن ناگهانی الی، سرنوشت روی تلخش را به دوستان قدیمی نشان میدهد و سفری که میتوانست به یک پیوند عاشقانه ختم شود، فرجامی غیرقابل پیشبینی پیدا میکند. بسیاری از ما نه ماجرایی مشابه، اما تجربهای از این جنس در زندگی داشتهایم. وقایع، رویدادها، همکاران و دوستانمان همانی نبودهاند که تصور میکردیم، زندگی آن طور پیش نرفته که به آن فکر میکردیم و برایش نقشه داشتیم. فرهادی در «درباره الی» دست روی واقعیتی گذاشته که بارها تجربه کرده اما معمولاً آن را فراموش کرده یا نادیده گرفتهایم. آدمهای اطرافمان در شرایط مختلف، وجوهی متفاوت از شخصیت خود را به نمایش میگذارند و گاهی این واکنشها آنچنان بعید و دور از ذهن است که همه باورهایمان را بهم میریزد. در روزگاری که منفعت طلبی و فردگرایی تقویت شده، دوستان و نزدیکان هم میتوانند وقتی نفعشان در خطر است، واقعیت را کتمان کنند، آنها قادرند در فاصله چند دقیقه و فقط به خاطر یک بحران یا رخداد، روابطشان را با شما تغییر بدهند یا نقششان را در این روابط عوض کنند. از قالب دوست به نقش دشمن بروند یا ترسناکتر از این، تصمیم بگیرند شما را از هستی ساقط کنند. این گونه، لنگرهای عاطفی و ریسمانهای معنوی که باید جان و روحمان را آرام و امن نگه دارند مخدوش و پاره میشوند و امنیت روانی پایین میآید. تعداد کمی از آدمها در آن دقایق طلایی، در آن مرزی که باید بین درستی و نادرستی، صداقت و بیصداقتی و واقعیت و دروغ انتخاب کنند، جایی میایستند که اخلاق حکم میکند. آنهایی که تجربه چنین روابطی را دارند، یعنی در بزنگاه سمت درست ایستادهاند و مبهوت چرخش آدمها شدهاند، خودخواسته منزویتر و تنهاتر میشوند و ترجیح میدهند دیگر وارد چنین بازیهای عجیبی نشوند. در «درباره الی» دوستان قدیمی ظاهراً از مهلکه رها میشوند اما واقعیت این است که زندگی همه آنها از جمله سپیده (گلشیفته فراهانی) به قبل و بعد سفر تقسیم میشود. آنها برای رها شدن از فشار یک حادثه، حادثهای که هریک را به نحوی درگیر کرده ترجیح میدهند واقعیت را جور دیگری (به نفع اکثریت) بازتعریف کنند. فیلم با تلاش جمعی شخصیتها برای خارج کردن اتومبیل از میان شنهای ساحل تمام میشود. کنایهای به تلاش برای بازگشت به زندگی عادی، زندگی پیش از حادثه، پیش از انتخاب دروغ و مصلحت اندیشی. اتفاقی که بسیاری از ما هر روز با آن مواجهیم، یا آن را بهعنوان یک شیوه انتخاب کردهایم. اما واقعیت این است که زندگی بعد از این بحرانهای اخلاقی بزرگ، هرگز به مسیر عادی بازنمیگردد. لنگرها از بین میروند، باورها فرو میریزند و ارزشهای اخلاقی لرزان و سست میشوند. ما هم در این پوچی غرق میشویم.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.