محسن تبریزی
چکیده:
به موازات ضرورت حکومت، این پرسش اساسی مطرح است که مشروعیت حاکم از سوی چه منبعی اعطا میشود؟ آیا دین در زمینههای سیاسی و حکومتی، ارائه دهنده دیدگاه قابل اطمینانی است؟ در مقابل این پرسش برخی با استدلال به آیات، روایات، عقل و دلایل کلامی دیگر در صدد تفکیک و جداسازی دین از سیاست برآمدهاند. این مقاله درصدد است با ارائه دقیق از دیدگاه قائلین به جدایی دین از سیاست، به نقد استدلالهای آنها بپردازد، سپس دلیلهای کاملی، اگر چه به اختصار، در زمینه عجین بودن اسلام، با سیاست ارائه دهد، که این اندیشه با اثبات ولایت مطلق پیامبر(ص) و امامان(ع) و سیر در تاریخ مبارزات رسولان الهی ثابت خواهد شد. بنابراین با نقد دقیق ادله برخی از طرفداران نظریه جدایی دین از سیاست، به این نتیجه نائل میشویم که جدایی دین از سیاست از دیدگاه عقل و شرع ممکن نیست، چه این که دین کامل و جریان آن در جامعه بدون حکومتی که از سوی دین ترویج شده باشد ناممکن است.
مقدمه
سکولاریسم (به فرانسویsécularisme، دینجدایی یا جدااِنگاری دین از سیاست، در لغت به معنای گیتیگرایی، دنیاگرایی، عقیدهای مبنیبر جدایی نهادهای حکومتی و کسانی که بر مسند دولت مینشینند، از نهادهای دینی و مقامهای دینی است. این اندیشه، به صورت کلّی، ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. مفهومهایی همچون: جدایی دین از سیاست، جدایی کلیسا و حکومت در آمریکا، و لائیسیته در فرانسه و ترکیه بر پایهی سکولاریسم بنا شدهاند؛ ولی در کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران ، عربستان، افغانستان و عراق، حکومتها با جدایی دین از سیاست، مخالفاند.
هدفها و استدلالها برای پذیرش سکولاریسم بسیار گستردهاند. برخی ادعا میکنند که در منظر لائیسیته ی اروپایی، سکولاریسم یک جنبش بهسوی مدرنیته و دور شدن از ارزشهای دینی است. برخی دیگر استدلال میکنند که سکولاریسم در آمریکا بیشتر به حفظ دین از حکومت پرداخته و در زمینهٔ اجتماعی کمکارتر بودهاست. [۱] سکولاریسم را نخستین شاخصهٔ مدرنیته خواندهاند [۲]در میان کشورها جنبشهای سیاسی گوناگون سکولاریسم را به دلایل مختلف پشتیبانی میکنند.
واژهٔ سکولاریسم برای نخستینبار توسط نویسندهٔ بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ استفاده شد. هر چند این اصطلاح تازه بود، ولی مفهوم کلی آزادی که سکولاریسم بر پایهٔ آن بنا شده بود، در درازای تاریخ وجود داشتهاست. ایدههای اولیهٔ سکولار را میتوان در آثار ابن رشد (اورئوس) پیدا کرد. وی و پیروان مکتب اوروئسیسم باورمند به جدایی دین از فلسفه بودند. هالی اوک این ایدهٔ جدایی اجتماع از دین را بدون تلاش برای انتقاد باورهای دینی مطرح کرد. هالی اوک یک ندانمگرا بود و به نظر خودش سکولاریسم برهانی علیه مسیحیت محسوب نمیشد، بلکه مستقل است. سکولاریسم تنها به این نکته میپردازد که راه درست در حقیقت سکولاریسم است. دانستنیهای سکولار بهطور روشن در همین زندگی پیدا میشوند و میتوانند در همین زندگی آزمون شوند.
تعاریف
فلسفه سکولاریسم
سکولاریسم در فلسفه سیاسی و فلسفه دین مورد توجه است. به عنوان یک فلسفه، سکولاریسم ارتباط تنگاتنگی با طبیعت گرایی و ماتریالیسم دارد و در نظر گرفتن مواد غیر مادی یا ماوراء طبیعی، مانند روح، به نفع یک جهان مادی را رد می کند. این ماتریالیسم و عقل گرایی سکولار اساس بیشتر علوم تجربی مدرن را تشکیل می دهد. در دوران روشنگری، فیلسوفان لیبرال اروپایی مانند باروخ اسپینوزا، جان لاک، مونتسکیو، ولتر، دیوید هیوم، آدام اسمیت و ژان ژاک روسو همگی اشکال مختلف جدایی کلیسا از دولت راپیشنهاد کردند؛ کار فیلسوفان اخلاق معروفی مانند درک پارفیت و پیتر سینگر، و حتی کل حوزه اخلاق زیستی معاصر، صریحاً سکولار یا غیرمذهبی توصیف شده است.
یکی از مسائل مهم فلسفه سکولار، ماهیت اخلاق در جهان مادی است. اخلاق سکولار نظام هایی از درست و غلط را توصیف می کند که به مفاهیم دینی یا ماوراء طبیعی وابسته نیستند. بسیاری از فلسفه فردریش نیچه در پاسخ به این موضوع توسعه یافته است.
در اخلاق سکولار، خوب معمولاً بهعنوان چیزی تعریف میشود که به «شکوفایی و عدالت انسانی» کمک میکند تا تصوری انتزاعی یا ایدهآلی از خیرشود. اخلاق سکولار اغلب در چارچوب اومانیسم در نظر گرفته می شود.
دولت سکولار
کلیسا (church) و دولت (State) که به عنوان نمادی برای سکولاریسم شناخته میشود.
امروزه بیشتر دولتهای مهم جهان اهمیت سکولاریسم و دموکراسی را پذیرفتهاند. یک پیامد عملی سکولاریزاسیون، جدایی کلیسا و دولت است – در حقیقت این پیامد چنان یادآور سکولاریزاسیون است که بیشتر این دو را یک پدیده میشمارند و بیشتر به جای «سکولاریزاسیون» از «جدایی کلیسا و دولت» سخن میگویند؛ اما باید در نظر داشت که سکولاریزاسیون فرایندی است چندوجهی که در متن جامعه صورت میگیرد، درحالی که جدایی نهاد دین و دولت توصیف جنبه سیاسی این فرایند است.
جدا شدن نهاد دین و دولت در سکولاریزاسیون بدین معناست که مؤسسات خاص سیاسی (که به درجات مختلف تحت کنترل دولت هستند) از سیطره مستقیم یا غیر مستقیم دین رها میشوند. این بدان معنا نیست که پس از سکولاریزاسیون نهادهای دینی دیگر نمیتوانند در مورد مسائل عمومی و سیاسی حرفی بزنند، بلکه بدین معناست که دیدگاههای نهادهای دینی دیگر نباید بر جامعه تحمیل شوند، یا مبنای سیاستگذاریهای عمومی قرار گیرند. در عمل، دولت باید تا حد امکان نسبت به عقاید گوناگون و متفاوت دینی بیطرف بماند؛ نه مانع آنها باشد و نه مجری خواستههایشان. [۳]
سکولاریسم معمولاً در پرتو عصر روشنگری در اروپا مطرح میشود که تأثیر اصلی را بر کشورهای جهان غرب داشته است. جدایی دین از سیاست در آمریکا و لائیسیته در فرانسه بهطور گستردهای بر پایه سکولاریسم رخ دادهاست. البته ایده جدایی دین و دولت در شرق هم در هند از دوران کهن ریشه داشتهاست. دولت نوین هند نیز بر پایه این ارزشها تشکیل یافته و تا حدودی هم در آن موفق بودهاست.
به نظر سکولارها بهتر است سیاستمداران برای تصمیمگیری به جای دلایل مذهبی از دلایل سکولار استفاده کنند. از این لحاظ در تصمیمات سیاسی برای مسائلی چون سقط جنین، پژوهش دربارهٔ سلولهای بنیادی، ازدواج همجنسگرایان و آموزش سکس، سازمانهای سکولاری چون Center for Inquiry در آمریکا تأکید بسیاری میکنند. [۴]
لائیسیته
شعار جمهوری فرانسه )آزادی، برابری، برادری( که پس از تصویب قانون جدایی دین از حکومت در سال ۱۹۰۵ بر روی ناقوس یک کلیسا در آپس نصب شدهاست. چنین نقوشی بسیار نادر هستند و این نقش در جشن دویست ساله انقلاب فرانسه در سال ۱۹۸۹ ترمیم شدهاست.
در زبان فرانسه و برخی دیگر از زبان های رومی و ایتالیایی laticita یا laicismo معادل سکولاریسم، و به مفهوم عدم دخالت دین در امور دولتی و سیاست یا برعکس آن است. اگر چه به نظر میرسد هیچ واژهای در زبان انگلیسی نتواند معنای واقعی واژه laïcité را که از واژه یونانی λαϊκός میآید و به معنای سکولار است برساند، اما این واژه با واژههای انگلیسی laity یا laymen به معنای عام مرتبط است و laicity شیوه نگارش انگلیسی اصطلاح فرانسوی لائیسیتهاست. [۵]
بین لائیسیته و سکولاریسم تفاوت وجود دارد؛ لائیسیته یک نظریه سیاسی است که طبق آن دین از حکومت جدا است و این نظریه با هدف افزایش آزادیهای متضاد با دین ارائه شدهاست، درحالی که سکولاریسم با هدف زدودن دین از زندگی جاری مردم معرفی شدهاست، با این وجود گاهی اصطلاحات سکولاریسم و سکولاریته به معنای لائیسیته به کار میروند. فردی که به مکتب لائیسیته اعتقاد دارد را لائیک میگویند. [۶]
طرفداران مکتب لائیسیته بر این باورند که این اصطلاح به معنای رهایی از دین است و بنابراین فعالیتهای دینی میبایست در چارچوب قانون همانند دیگر فعالیتها صورت پذیرند و امری فراقانونی نیستند. دولت در برابر نظریات مذهبی هیچ گونه موضعی نمیگیرد و افراد مذهبی را همانند دیگر افراد جامعه میشناسد. منتقدان به ویژه منتقدان نسخه ترکی لائیسیته و ممنوعیت حجاب در فرانسه استدلال میکنند که این ایدئولوژی ضد مذهب است و درعمل از آزادیهای دینی میکاهد. [۷]
پیشینه
بر اساس فیل زوکرمن و جان آر. شوک، «یک شخص میتواند تعداد بیشماری دستورالعمل و بیانات و مثالهایی از عقایدی که میتواند بهطور بیطرفانه با سکولاریسم در میان ادعاهای مختلف فیلسوفان هندیان، یونانیها، چینیها و رومیان باستان، دستهبندی گردد، را دارا باشد[.۲۱{ »عزیمت از تکیه بر اعتقاد مذهبی به عقل و علم، نشانگر آغاز آموزش سکولاریزاسیون و جامعه در تاریخ است. طبق اولین اسناد مربوط به شکلی از سکولار عقیده در سیستم فلسفی چارواکا به چشم میخورد که ادراک مستقیم، تجربه گرایی و استنتاج شرطی را به عنوان منابع مناسب برای دانش میداند، و در پی رد کردن تداول مراقبتهای مذهبی آن زمان میباشد. [۲۲]بنا به نظر دومنیک ماربانییانگ، سکولاریسم در جهان غرب، منطق به جای استدلال مذهبی متداول گردید و به تدریج از تقسیم نامطلوب به سلطه دین و خرافات آزاد شد.[۲۳]اولین بار سکولاریسم در غرب در فلسفه و سیاست یونان باستان پدیدار شد. پس از آن پس از سقوط یونان برای مدتی ناپدید گردید، اما در اواسط رنسانس دوباره پدیدار گردید.
«اصطلاحی که در سال ۱۸۴۶ توسط جورج هولیاک انگلیسی به عنوان آزادی عقیده برای هر فرد مطرح شد.» [۲۴]
بر پایه کشور
روابط بین دین و دولت امروزه دارای اقسام و طیف گستردهای در میان حکومتهای جهان است. از یک سو در برخی کشورها همانند ترکیه و فرانسه، جدایی دین از دولت تا حدی پیش رفتهاست که از ورود دین و مذهب در دولت به شدت حراست میگردد و از سوی دیگر، در برخی دیگر از کشورها همانند ایران قوانین و زمامداری کشور بر اساس شریعت و قوانین اسلام پایهگذاری گردیدهاست. البته در بسیاری از کشورها همانند ایالات متحده آمریکا، این روابط کمابیش حد واسطی بین این دو دیدگاه هستند.
حتی در کشورهای به ظاهر سکولار نیز، روابط دین و سیاست همچنان دیده میشود. در بریتانیا، بر طبق قوانین مرسوم، پادشاه این کشور رهبر کلیسای بریتانیا نیز هست، و در آلمان کلیساها رسماً از دولت کمک دریافت میکنند. حتی در هند نیز، بعد از گذشت نیم قرن از درگذشت گاندی، دولت واجپایی خود را دولتی هندو خواندهاست.
در ایالات متحده آمریکا
در ایالات متحده آمریکا، جدایی دین از سیاست در سطوح فدرال توسط قوانین مدنی این کشور تضمین شدهاست، بهطوریکه در اصلاحیه اول قانون اساسی ایالات متحده آمریکا نوشته شده:
“هرگونه قانونگذاری که در آن هر دین و مذهبی چه مورد حمایت و چه منع گردد توسط مجلس قانونگذاری آمریکا ممنوع خواهد بود.”
در حقیقت این قانون را بنیانگذاران آمریکا وضع نمودند. توماس جفرسون در این باب از ایجاد «دیواری میان دین و دولت» در نامهای در سال ۱۸۰۲ سخن به میان آورد[۱۲]و جیمز مدیسون از عبارت «جدایی دین از دولت» در نامههای خود استفاده مینمود
با این حال، از آنجایی که هر یک از ایالات در وضع قوانین خود تا حدودی اختیاراتی دارند، بسیاری از قوانین ایالتی آمریکا کماکان متأثر از دین و مذهب هستند.
در ایران
پیوند دین و سیاست در ایران پیشینهای کهن دارد. در زمان هخامنشیان، کورش بزرگ خود را صاحب فر، و حکومت خویش را از اینرو منشأ یافته از آهورا مزدا میدانست. [۱۳]
در دوران صفوی نیز، شاه هم رئیس دولت و هم رهبر دینی بود. در دوره مشروطیت، قانون اساسی مشروطه به سال ۱۹۰۶ نیز سلطنت را «موهبتی خدادادی» دانست و در زمان حکومت قاجار پادشاهان، خود را «سایه خدا بر روی زمین» مینامیدند. [
اما حکومت توسط مقام روحانیت چنانکه در ایران امروز دیده میشود پدیدهای است که پیشتر هم در کشورهایی مانند پاکستان و افغانستان با نام جمهوری اسلامی دیده شدهاست، ولی مقامات جمهوری اسلامی ایران بر این باورند که جمهوری اسلامی ایران چه در عالم تسنن، چه در عالم تشیع سابقه نداشتهاست. [۱۴]
روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در طول عمرش و بهویژه در سالهای پایانی از نظریه جدایی دین از سیاست بهعنوان «اسلام آمریکایی» نام میبرد، تا جایی که در مورد دخالت نکردن دین در سیاست اظهار داشت:
«اسلام آمریکایی این بود که ملاها باید بروند درسشان را بخوانند، چه کار دارند با سیاست … از بس تزریق شده بود در این مغزها که باورشان آمده بود که باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم و چه کار داریم به این که به ملت چه میگذرد … امر حکومت با قیصر است به ما چه ربطی دارد!»
و در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جماران در ششم خرداد ۱۳۶۰ همچنین گفت:
«این را بدانید که تنها روحانیت میتواند در این مملکت کارها را از پیش ببرد. فکر نکنید که بخواهید کنار بگذارید روحانیت را.»
جداییناپذیر بودن دین از سیاست در حقیقت از ارکان کنونی نظام جمهوری اسلامی امروزه، از میان ۱۹۲ عضو سازمان ملل متحد، ایران تنها کشوری در جهان است که بنا و اساس آن بر مبنای دینسالاری است.[۱۵][۱۶[۱۷][۱۸][۱۹]
حاکم شدن دین در کل جامعه جز سنتهای الهی است
حاکم شدن دین در کل جامعه هم جز سنتهای الهی است. آن جایی که در قرآن میفرماید «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ». با این ترجمه که، و همانا در (كتاب آسمانى) زبور (كه) بعد از ذكر، (تورات، نازل شده) نوشتيم كه قطعاً بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد.
این اتفاق جزو سنت های الهی است. در تفسیر نور درباره این آیه چنین آمده که، سنّت الهى آن است كه بندگان صالح، حاكم و وارث جهان باشند.
غدیر گواهی بر جدا نبودن دین از سیاست
اگر قرار بود که دین از سیاست بهرهای نداشته باشد، حاکم شدن بندگان صالح در روی زمین معنایی نداشت. اگر قرار بود که دین از سیاست جدا باشد، پس دلیل معرفی امیرالمومنین(ع)، توسط پیامبر چه بود؟
امیرالمومنین (ع) میتوانست بعد از پیامبر(ص) مردم را هدایت کند و کاری به حکومت نداشته باشد. به فرموده رهبر معظم انقلاب، مسئله غدیر، مشخص کننده جدا نبودن اسلام از مسائل سیاسی و اجتماعی است.
ایشان فرمودند: آن کسانى که سعى کردند اسلام را از مسائل اجتماعى و از مسائل سیاسى برکنار بدارند و آن را منحصر کنند به مسائل شخصى و مسائل خصوصى زندگى افراد؛ و در واقع نگاه سکولار به اسلام داشته، جوابشان مسئله غدیر است.
اگر دین از سیاست جدا باشد، دیگر دینی نیز باقی نخواهد ماند
نکته مهم این جاست که اگر دین از سیاست جدا باشد، دیگر دینی نیز باقی نخواهد ماند. اگر سیاست را به افراد غیر دینی واگذار کنید، دیگر به علما هم اجازه تبلیغ دین را نمیدهند.
امام خمینی (ره) در اینباره میفرمایند: اسلام را همچو معرفی کردهاند به ما که ما هم باورمان آمده است که اسلام به سیاست چه، سیاست مال قیصر و محراب مال آخوند، محراب هم نمیگذارند برای ما باشد.
هر زمانی که سیاست مدارانی در راس کار آمدهاند که نگاه دینی نداشتهاند، یکی از تلاشهایشان از بین بردن دین در زندگی شخصی و اجتماعی مردم بوده است.
وقتی حکومت دست امیرالمومنین (ع) نباشد، کسانی راس کار خواهند آمد که به خودشان اجازه میدهند که به امامی که از طرف رسول خدا (ص) منسوب شده است، توهین کنند.
وقتی حکومت دینی نباشد، رسول خدا (ص) باید سه سال در شعب ابی طالب دوران سختی را بگذراند. وقتی سیاست از دین جدا شد، حاضر میشوند همه امکانات را در اختیار برگزیده خدا بگذارند، تا دست از تبلیغ دین خدا بکشد.
چه قدر ساده هستند کسانی که گمان میکنند که میشود حاکمیت اسلام نباشد و پیامبران و ائمه و علما دین را تبلیغ کنند.
اصلا نبوت از حاکمیت جدا نیست. همچنانکه برای آیه ۵۵ سوره یوسف چنین تفسیری آمده است. نبوّت، از حكومت و سياست جدا نيست، همچنان كه ديانت، از سياست جدا نيست. تفسیر نور.
حفظ دین وظیفه سیاست است
اگر قرار بود که نبوت و دین از سیاست جدا باشد، پس چرا حضرت یوسف(ع) خودشان پیشنهاد مسئولیت میدهند؟ «قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ». آیه ۵۵ سوره یوسف با این ترجمه همین موضوع را بیان میکند. (يوسف) گفت: مرا بر خزانههاى اين سرزمين (مصر) بگمار، زيرا كه من نگهبانى دانا هستم.
وظیفه سیاست و حکومت، حفظ دین است. وظیفهای که تفسیر نور در ذیل آیه ۵۵ سوره نور نیز به آن اشاره میکند. دين، از سياست جدا نيست، بلكه سياست و حكومت براى حفظ دين است.
سئوالی را که میتوان از افرادی که معتقدند دین از سیاست جدا هست پرسید، این است که آیا خدایی که جهان را آفریده، از اداره کردن آن جهان عاجز است؟
سخن كسانى كه امروز مىگويند: دين از سياست جداست، همانند سخن كسانى است كه مىگويند: حساب آفريدن جهان به اراده خداوند از حساب اداره كردن آن جداست. شعرا/۲۴: تفسیر نور.
قطعا كسى كه آفريد مىداند چه قانونى وضع كند. جا دارد نگاهی به آیه ۱۴ سوره ملک انداخت. «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ». یعنی، آيا كسى كه آفريد، آگاه نيست؟
بررسی و نتیجه گیری
براساس آنچه در این نوشتار بیان شد در مورد رابطه میان دو پدیده اساسی زندگانی انسان یعنی دین و سیاست در مکتب ، در اسلام علی رغم این که تعاریف متنوع و برداشتهای گوناگونی از دین و سیاست ارائه شده است ولی در نهایت دو نظریه کلی در خصوص رابطه میان دین و سیاست وجود دارد. یکی نظریه تفکیک است و دیگری نظریه تداخل . طرفداران دیدگاه اول که در اقلیت قرار دارند هرگونه ارتباط و تعامل را بین دین و سیاست نفی نموده و دخالت هر یک از آنها را در امر دیگری موجب اضمحلال یا ضعف و ناتوانی هر دوی آن ها می پندارند. نظریه پرداز اصلی این گروه در دوران معاصر على عبدالرزاق مصری است که با استنادهای گوناکون از قرآن کریم و روایات معتقد است که بین دین و سیاست هیچگونه رابطه ای چه از بعد نهادی و چه از بعد مفهومی آن ترسیم نشده است . لذا اصل تفکیک و جدایی میان این دو را می پذیرد . نظریه پردازان دیگری که این نگاه را دنبال میکنند رسالت دین و هدف آن را از رسالت و هدف سیاست جدا دانسته اند لذا با در نظر گرفتن دو رسالت جداگانه که یکی به دنیا و دیگری به آخرت یعنی دو جهان متفاوت تعلق دارند راهی برای تداخل و با هم بودن آنها برایشان قابل تصور نیست زیرا اینها دو دنیای متفاوتند و هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند .
در طرف مقابل این نظریه طرفداران دیدگاه تداخل و همسانی وجود این گروه با رد نظریه گروه اول معتقدند که آنها نتوانسته اند آیات قرانی را خوب تفسیر و تعبیر و درک کنند و از روایات و سنت نیز برداشت درستی ندارند و به همین خاطر است که نمی توانند درک درستی از رابطه دین و سیاست در اسلام داشته باشند به علاوه آن ها بعد عقلانی دین اسلام را نادیده گرفته اند و لذا به نقش عقل و دلایل عقلی کمتر توجه کرده اند یا کنه آن ها را در نیافته اند . این گروه با استفاده از آیات قرانی و روایات و براهین عقلی رابطه عمیق و وثیق بین دین و سیاست را اثبات می کنند. مهم تر از همه این که اینان رسالت دین و سیاست و اهداف آن دو را در مورد انسان یکی می دانند دین رسالت اداره دنیای مردم را به بهترین وجه دارد و سیاست نیز متوجه تربیت و پرورش مردم و تأمین آخرت و سعادت حقیقی آنها نیز در کنار تأمین دنیایشان میباشد. لذا تفکیک و جدایی معنا ندارد اغلب اندیشمندان و حکیمان و فقیهان جهان اسلام چون معلم دوم ابونصر فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر، ملا صدرا ،شیخ اشراق، شیخ مفید، شیخ طوسی ، علامه حلی، علامه مجلسیف ملا احمد نراقی ، ماوردی غزالی، فخر رازی … در این گروه قرار دارند .
در دوران معاصر نیز اندیشمندان بزرگی چون سید جمال الدین اسدآبادی ، محمد عبده نائینی، امام خمینی ( ره )، محمدباقرصدر، مرتضی مطهری ،علامه طباطبایی ، سید قطب مودودی و … در این گروه جای دارند. در ایران و جهان تشیع معاصر نظریه پرداز اصلی این گروه امام خمینی ( ره ) میباشد وی معتقد است که هر کس رابطه بین دین و سیاست را نشناخته باشد یا آن را انکار کند اسلام را نشناخته است ؛ زیرا دلایل و براهین عقلی و نقلی عدیده ای حاکی از وجود عمیق و وثیق این رابطه می باشد . به طور کلی و با یک بررسی تحلیلی در آیات قران کریم و روایات و نیز مراجعه به حکم عقل و خرد انسانی میتوان نکات زیر را به عنوان نتیجه چنین مطرح می کرد
۱ موضوع اصلی دین و سیاست هر دو انسان است که در عین برخورداری از ابعاد گوناگون اما هیچ یک از ابعادش از دیگری تفکیک پذیر نیست یعنی نه جسمش از روحش قابل انفکاک و دارای برنامه خاص میباشد و نه دنیایش از آخرتش . لذا اگر نتوان ابعاد وجودی انسان را تفکیک کرد چگونه میتوان او را تحت رهبری دو برنامه متقابل قرار داد و اساساً چنین کاری برای موجود واحدی به نام انسان شدنی نیست .
۲ تفکیک بین دین و سیاست به اصل تفکیک و دو هدفی بودن انسان بر می گردد دو هدفی که در نگاه عمیق به تعارض با هم منجر می شوند . یعنی دنیا در برابر آخرت و و جسم در برابر روح و ماده برابر معنویت، وجود این چنین تعارضی به زیان انسان و اداره زندگی او و کرامت انسانی اوست به عنوان مثال اگر بنا باشد سیاست او را به بی اخلاقی و دین او را به اخلاق و معنویت فرا بخواند انسان دچار تعارض میگردد . تعارضی که او را در زندگی حیران ساخته و راه پیشرفت او را میبندد .نظریه تفکیک امری تاریخی و نه انسانی است و ساخته فرهنگ غرب در دو دوره وسطی و جدید است . این در حالی است که در جهان اسلام اساساً بحث دوگانگی و تفکیک دین و سیاست مطرح نبوده است بلکه به عنوان امری تاریخی و در دوران معاصر تحت تأثیر فرهنگ غرب ایجاد شده است. لذا در صدر اسلام یا ادوار بعدی این مسأله مطرح نبوده است .
۳اهداف در دوران جدید استعمارگران از ابزار جدایی دین و سیاست برای تحقق و مقاصد خویش در جهان سوم و به ویژه جوامع اسلامی استفاده کرده و آن را تشویق و رایج نموده اند پس جدایی امری است که به لحاظ سیاسی به نفع دشمنان اسلام و غالباً از سوی آنها مطرح شده و پدیده ای استعماری میباشد و لذا طرح آن به زیان اسلام و پیروانش میباشد و با اصل بقا و ادامه حیات آنان در تعارض شدید قرار دارد . حال چگونه یک مکتب میتواند به اصلی پایبند گردد که به زیان خویش و پیروانش عمل کند . ۴ دلایل کسانی که از آیات قرآن اصل جدایی را استنباط کرده اند رسایی ندارد و شاذ و نادر بوده با اجماع نظر دانشمندان و مفسران مسلمان در تعارض قرار دارد بنابراین اصل تداخل و همسانی و ارتباط به نوعی اجماعی است ۵ از روایاتی چون گزینش نبوت به جای پادشاهی توسط پیامبر اسلام ( ص ) نیز نمیتوان به اصل تفکیک رسید زیرا اینها دو گونه کنش را در برابر هم قرار می دهد دو کنش معادل با دین مثلاً پادشاهی را در پیامبری، در حالی که این دو کنش معادل با دین و سیاست نیست پادشاهی نوعی نظام خاص سیاسی است در حالی که نبوت هم میتواند نظامی سیاسی – الهی باشد یعنی سیاستی سماوی و خدایی. مباحث و دیدگاههای رابطه شریعت و دولت نیز مترادف با رابطه دین و سیاست نیست .
نتیجه گیری کلی
بنابراین با نقد دقیق ادله برخی از طرفداران نظریه جدایی دین از سیاست، به این نتیجه نائل میشویم که جدایی دین از سیاست از دیدگاه عقل و شرع ممکن نیست، چه این که دین کامل و جریان آن در جامعه بدون حکومتی که از سوی دین ترویج شده باشد ناممکن است.
منابع
۳.Christian, Hermes, Konkordate im vereinigten Deutschland. Grünewald.
۴٫ «بیانیه دفاع از دانش و سکولاریسم». بایگانیشده از اصلی در ۱۷ ژانویه ۲۰۰۹. دریافتشده در ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۸.
۵٫ https://www.parsi.wiki/fa/wiki
۶٫ http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=41854
۷٫ https://web.archive.org/web/20180105123113/http://sellma.ir/news/41310
۸٫ Phil Zuckerman; John R. Shook. “Introduction: The Study of Secularism”. In Phil Zuckerman; John R. Shook (eds.). The Oxford Handbook of Secularism. p. 2
۹٫ “Indian rationalism, Charvaka to Narendra Dabholkar”. The Indian Express . 2018-08-21. Retrieved 2018-09-12.
۱۰٫ Ervin Budiselić, “Christian Witness for the 21st Century: Contemporary, yet Orthodox and Radical,” Bogoslovni vestnik, 74 University of Ljlubljana, (2014) 3, p. 404
۱۱٫فرهنگ تشریحی ایسمها (مشتمل بر ۱۹۹۰ ایسم از علوم مختلف): عزیزالله علیزاده، تهران: فردوس، ۱۳۹۱، (گالینگور، وزیری) ۶۵۶ صفحه. ISBN 978-964-320-482-2
۱۲٫ Jefferson, Thomas. Jefferson’s Letter to the Danbury Baptists: The Final Letter, as Sent. The Library of Congress Information Bulletin: June 1998. Lib. of Cong. , June 1998. Web. Aug 7, 2010.
۱۳٫ کتاب The Iranians: Persia, Islam and the Soul of a Nation نوشته S. Mackey انتشارات Penguin Group چاپ سال ۱۹۹۶
۱۴٫ در جستجوی امر قدسی. سید حسین نصر. انتشارات نی. شابک ۹۶۴−۳۱۲−۸۴۸−۲ ص۴۳۵
۱۵٫ Iran and its place among nations. Mafinezam, Mehrabi. Praeger. 2008. ISBN 978-0-275-99926-1 pp.107
۱۶٫ “With the collapse of the Taliban in Afghanistan, Iran became the world’s only theocratic country”.
Mark Palmer, Breaking the Real Axis of Evil. ۲۰۰۳ ISBN 0-7425-3254-2 pp.236
۱۷٫ Ewan W. Anderson, William Bayne Fisher. The Middle East: Geography and Geopolitics. Routledge, 2000 ISBN 0-415-07667-6 pp.304
۱۸٫ Hesi Carmel. Intelligence for Peace: The Role of Intelligence in Times of Peace. Routledge, 1999 ISBN 0-7146-4950-3 pp.204
۱۹٫ George E. Marcus. Perilous States: Conversations on Culture, Politics, and Nation. University of Chicago Press. 1993. ISBN 0-226-50447-6 pp.112
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.